بیست و چهار مترادف برای کلمه Learn در زبان انگلیسی
|
24 synonyms for learn
|
فعل grasp
نگه داشتن یا چنگ زدن به چیزی.
معلم به دانشآموزها گفت که با دقت حرفش رو دنبال کنن و اگه میخوان درس بعدی رو بفهمن، توجه کنن.
|
|
فعل discover
پیدا کردن یا آگاه شدن از چیزی جدید.
ما به عنوان انسان شناس، مایلها سفر کردیم تا اطلاعات جدیدی از این تمدن ماقبل تاریخ کشف کنیم.
|
|
فعل understand
درک کردن اطلاعات، مرتب کردن اطلاعات به روشی که ذهنتون بتونه اون رو درک کنه.
پسر کم کم داشت درک میکرد که چرا قوانین والدینش براش مفیدن.
|
|
فعل comprehend
درک اطلاعات به صورت ذهنی.
قبل از سفر به یک کشور جدید و خارجی، درک قوانین سفر خیلی مهمه.
|
|
فعل master
تبدیل شدن به یک فرد ماهر یا متخصص در یک مهارت یا موضوع.
سرآشپز سوشی تمام زندگیش رو به طور خستگی ناپذیری به کارش اختصاص داد تا به هنر کارش مسلط بشه و شهرتش رو بیشتر کنه.
|
|
فعل determine
تصمیم گرفتن یا مرتب سازی اطلاعات.
در حین خوندن داستان، از یادداشتهای ادبی خودتون برای تعیین موضوعات اصلی رمان استفاده کنید.
|
|
فعل read
درک یا بررسی اطلاعات چاپی.
من نقشههای زیادی رو مطالعه کردم تا جغرافیای طبیعی و چشم انداز کشورم رو بهتر درک کنم.
|
|
فعل review
بررسی یا مطالعه مجدد چیزی برای بهتر درک کردن.
قبل از یک امتحان مهم، همیشه وقت میذارم و یادداشتها، کتابهای درسی و حرفهای استاد رو مرور میکنم تا همه چیز به ذهنم برگرده.
|
|
فعل study
بررسی دقیق چیزی برای بهتر درک کردن.
در گروه مطالعاتی من، ما به همدیگه کمک میکنیم تا تمام حقایق و جزئیات مهم دوره آناتومی رو بررسی کنیم.
|
|
فعل memorize
مطالعه یا فکر کردن به چیزی با دقت و حک کردنش توی حافظهمون تا فراموشش نکنیم.
از وقتی که زندگی در برزیل رو شروع کردم، حالا بالاخره دارم بیشتر پرتغالی حفظ میکنم چون هرروز تمرین میکنم.
|
|
فعل absorb
جذب کردن چیزی، مثل به دست آوردن اطلاعات جدید؛ همونطور که اسفنج مایعات رو جذب میکنه، مغز هم میتونه اطلاعات رو جذب کنه.
وقتی به کنفرانسهای فناوری میرم با دقت یادداشت میکنم و بعداً ایدههای جدید رو مطالعه میکنم تا اطلاعاتی که به دست آوردهام رو بهتر بفهمم.
|
|
فعل digest
آهسته اطلاعات رو مرتب کردن یا جذب عمیق اطلاعات؛ digest به این معنیه که بدن شما غذا رو پردازش میکنه و مواد مغذی رو ازش جمع آوری میکنه، بنابراین digest اطلاعات، جمع آوری و پردازش اطلاعاته.
من به عنوان یک ناشر، کتابها رو برای پیشنمایش انتخاب میکنم و وقت خودم رو صرف خوندن و تجزیه و تحلیل اونها میکنم تا عمیقاً موضوعات و دیدگاههای اصلی نویسنده رو هضم کنم.
|
|
فعل become able
زمانی become able میشید که توانایی یا مهارت شما برای انجام کاری افزایش پیدا کنه.
در حالی که برای دویدن در ماراتن تمرین میکنی، اول مسافتی که باید طی کنی کمه، اما به مرور زمان موفق میشی که مسافتهای طولانی رو بدون توقف طی کنی.
|
|
فعل become aware
وقتی ذهنتون به روی یک ایده جدید باز میشه یا چیزی جدید یاد میگیرید.
من با کاوش بیشتر در رسانههای مختلف و منابع خبری از فساد سیاست آگاه شدم.
|
|
اصطلاح brush up on
مرور یا به یاد آوردن مهارتی که از قبل داشتید.
من قبلاً یک رقصنده سالسای عالی بودم، اما واقعاً باید قبل از اجرای هفته آینده که براش داوطلب شدم، مهارتهام را تقویت کنم.
|
|
اصطلاح get the hang of
وقتی توانایی شما برای انجام کاری بیشتر میشه.
اون داره کم کم به کار کردن با همکارهاش از طریق پیامرسان عادت میکنه، چون حالا از خونه کار میکنه.
|
|
اصطلاح get the knack of
وقتی توانایی شما برای انجام کاری رشد میکنه.
کارآموز ایستگاه خبری داره در محیط کاری شلوغش مهارت پیدا میکنه و کم کم یاد میگیره که با استرس کاری روزانه کنار بیاد.
|
|
اصطلاح find out
یاد گرفتن چیزی جدید.
اگه معلم ما جواب سوالی رو ندونه، همیشه قول میده که جوابش رو پیدا کنه و بعداً به ما اطلاع میده.
|
|
فعل familiarize oneself with
وقتی شروع به یادگیری و درک چیز جدیدی میکنید، تا زمانی که نسبت بهش احساس راحتی یا اعتماد به نفس پیدا کنید.
همیشه بودن در یک شهر جدید و آشنایی با محلههای مختلف و آداب و رسوم محلی لذت بخشه.
|
|
فعل take in
کسب یا به دست آوردن دانشی جدید.
یاد گرفتن درس متراکم شیمی اول خیلی سخت بود، اما ضبط حرفهای استادم و مرورشون بهم کمک کرده.
|
|
فعل acquire
گرفتن یا به دست آوردن چیزی.
من اطلاعات جدیدی دربارهی ارثیهی خودم به دست آوردم.
|
|
فعل attain
رسیدن به چیزی.
برنامهای بچینید تا تصمیم بگیرید چطور میخواهید به این مهارت پیچیده جدید دست پیدا کنید.
|
|
فعل get
به دست آوردن چیزی.
اون اولها، من اصلاً این کلاس معنی شناسی رو درک نمیکردم، اما حالا، بعد از کلی مطالعه، بالاخره دارم میفهممش.
|
|
فعل pick up
گرفتن، بلند کردن یا بازیابی چیزی.
یاد گرفتن کار با اسکیت بورد یکم طول میکشه، اما با تمرین زیاد، آسونتر میشه.
|
|