پانزده مترادف کلمه Gain در زبان انگلیسی

پانزده مترادف کلمه Gain در زبان انگلیسی

در این مطلب از وبسایت کاردوآنلاین، پانزده مترادف کلمه Gain را برای شما در نظر گرفته ایم. برای یادگیری هر چه بهتر این کلمات، آنها را به همراه مثال ها و ترجمه آن مثال ها تنظیم کرده ایم. ضمناً فایل های صوتی متناظر را هم برای شما قرار داده ایم که بتوانید از آنها برای بهبود تلفظ خود استفاده کنید.

پانزده مترادف برای کلمه Gain در زبان انگلیسی

15 synonyms for gain

فعل reward
به کسی اشاره داره که چیزی رو در نتیجه کاری که انجام داده دریافت می‌کنه. این کلمه تقریبا همیشه به صورت مثبت استفاده می‌شه، اما می‌تونه به صورت منفی هم استفاده بشه. وقتی که به صورت منفی استفاده می‌شه اغلب با لحنی طعنه آمیزه.
مادر به فرزندش به عنوان جایزه‌ی نمرات خوبش، بستنی داد.
من تمام شب بیدار موندم و کار کردم و این پاداش منه. باید همون موقع به رختخواب می‌رفتم.

Reward
Refers to someone getting something as a result of something that they did. This word is almost always used in a positive way, but can also be used in a negative way. When used in a negative way it is often in a sarcastic tone.
The mother gave her child ice cream as a reward for getting good grades.
I stayed up all night working and this is my reward. I should have just gone to bed.

فعل obtain
به معنای به درست آوردن چیزی. یعنی در زمان حال چیزی متعلق به شماست.
بعد از این کلاس بالاخره مدرک کارشناسی ارشدم رو می‌گیرم.
بعد از انجام دادن این کار برای سه سال، چه دانشی به دست آوردید؟

Obtain
Just like gain means to get something. When something is obtained it now belongs to you.
After this class I will finally obtain my master’s degree.
What knowledge have you obtained after doing this job for three years.

فعل get
یعنی کسی چیزی داره که متعلق به خودشه. get معنی تغییر کردن هم می‌ده.
لطفاً شیر را از یخچال بردار.
دوست دارم به اندام بهتری برسم.

Get
Means that one has something. It is theirs, it belongs to them. Get means that something changes hand.
Please get the milk from the refrigerator.
I would like to get in better shape.

فعل secure
به معنای چیزی ثابت و چسبیده شده به چیز دیگه‌ای. وقتی چیزی secure باشه، شل یا گم نمیشه. secure رو می‌تونیم برای گفتن اینکه چیزی به دست اومده هم استفاده کنیم، در این صورت اون چیز به صورت کاملاً ثابت یا قطعی به دست اومده.
امیدوارم بتونم شغل جدیدی به دست بیارم.
لطفا مطمئن بشو که صندلی ماشین محکمه.

Secure
Means that something is fixed and fastened to something else. When something is secure it will not become loose or become lost. Secure can be used to say that something is gained, in this case it would be gained in a very fixed or definite way.
I am hoping to secure a new job.
Please make sure that the car seat is secured.

فعل acquire
به معنی به دست آوردن چیزیه. acquire معمولاً زمانی مورد استفاده قرار می‌گیره که چیزی با خریدن به دست بیاد یا چیزی که به دست آمده ارزشمند باشه.
اون کسب و کار کوچک توسط یک شرکت خیلی بزرگ‌تر خریداری شده.
من یک خونه‌ی جدید خریدم.

Acquire
Means to obtain or get something. Acquire is often used when something is obtained by buying it or if the thing that is obtained is valuable.
The small business has been acquired by a much larger company.
I have acquired  a new home.

فعل procure
به معنای به دست آوردن چیزیه. وقتی چیزی procure می‌شه معمولاً برای به دست آوردنش تلاش زیادی شده. این اغلب وقتی در مورد تجارت صحبت می‌کنیم استفاده می‌شه. procured معمولاً وقتی در مورد چیزی فیزیکی صحبت می‌کنیم، استفاده می‌شه.
برای این مراسم باید دو برابر میز و صندلی تهیه کنیم.
فضای مورد نظر برای برگزاری مراسم رو گرفتی؟

Procure
Means to get something. When something is procured it usually took some effort to get it. This is often used when talking about business. Procured is usually used when talking about something physical.
We need to procure twice as many tables and chairs for the event.
Have you procured the event space?

فعل attain
یعنی کسی تونسته چیزی رو به دست بیاره.
تونستم یک بلیط دیگه هم برای کنسرت بگیرم.
ما داریم روی اضافه کردن یک طبقه‌ی دیگه به ساختمون‌ کار می‌کنیم.

Attain
Means one has been able to get or obtain something.
I was able to attain another ticket to the concert.
We are working on attaining an additional floor in the building.

فعل achieve
به معنی رسیدن موفقیت آمیز به یک هدف یا نتیجه دلخواهه.
اون بالاخره به هدف خودش که پزشک شدن بود رسید.
این شرکت تونست به یک دوره‌ی سه ماهه‌ی موفقیت آمیز دست پیدا کنه.

Achieve
Means to successfully reach a goal or desired result.
He finally achieved his goal of becoming a doctor.
The company was able to achieve a successful quarter.

فعل earn
به شخصی نسبت داده میشه که برای خدمات یا کاری که انجام داده، دستمزد می‌گیره. این تقریباً همیشه هنگام صحبت در مورد پول استفاده میشه، اما لزوماً این‌طور نیست.
اون به عنوان یک برنامه نویس کامپیوتر درآمد خوبی کسب می‌کنه.
اون سازمان به خاطر کاری که انجام میده، مورد شناخت زیادی قرار گرفته.

Earn
Refers to someone getting paid for a service or work that they performed. This is almost always used when talking about money, but it doesn’t have to be.
She earns a good living as a computer programmer.
The organization is earning a lot of positive recognition for the work that they do.

فعل garner
به معنای جمع کردن چیزیه. گرفتن چیزی از یک مکان یا یک نفر و دادن اون به کس دیگه‌ای.
اگه مالیات خودتون رو پرداخت نکنید، دولت ازتون پول می‌گیره. ( جریمه‌تون می‌کنه. )
بازرس‌ها در حال جمع کردن شواهد هستن.

Garner
Means to gather or collect something. It’s taking something from one place or one person and giving it to another.
If you don’t pay your taxes the government will garner your wages.
Investigators are garnering evidence.

فعل capture
به زور گرفتن چیزی. وقتی چیزی capture میشه یعنی آزادانه داده نشده.
من پرچم اون یکی تیم رو گرفتم و باعث پیروزی تیمم شدم.
جنایتکار برای جلوگیری از دستگیری توسط پلیس فرار کرد.

Capture
Refers to taking something by force. When something is captured it is not given freely.
I captured the other team’s flag and won the game for my team.
The criminal fled to avoid capture by the police.

فعل clinch
به معنی ایمن کردن چیزیه. این کلمه معمولاً برای گفتن اینکه کسی چیزی رو برده استفاده میشه.
تیم ما با زدن گل دوم برد بازی رو قطعی کرد.
ما با به نمایش گذاشتن یک ارائه شگفت انگیز، معامله تجاری رو منعقد کردیم.

Clinch
Means to secure something. When something is clinched it is settled. This word is often used to say that someone has won something.
Our team clinched the game by scoring the second goal.
We clinched the business deal by giving an amazing presentation.

فعل profit
به تفاوت بین مقدار پول به دست اومده و مبلغ خرج شده اشاره داره. وقتی که profit وجود داره، مقدار به دست اومده بیشتر از مقدار هزینه شده‌ست. به عبارت دیگه پولی به دست اومده.
ما امسال یکم بیشتر از حد انتظار سود کردیم.
من نمی‌خوام از درد بقیه سود ببرم.

Profit
Refers to the difference between the amount of money earned and the amount spent. When there is profit the amount earned is more than the amount spent. In other words money is made, or money was gained.
We generated a little more profit than expected this year.
I don’t want to profit from someone else’s pain.

فعل advantage
مترادف gain، به معنی فرصت به دست آوردن، منتفع شدن و سود بردن از چیزیه. وقتی کسی یا چیزی advantage داره، بیشتر از چیزی که قبلاً داشته یا بیشتر از حریفش داره.
بازیکن جدید منفعت زیادی به تیم داد.
ما یک فرصت برای به دست آوردن سهم بازار داریم و من می‌خوام از این موقعیت استفاده کنم.

Advantage
As a synonym to gain means the opportunity to obtain, benefit and profit from something. When someone or something has an advantage they have more than they had or they have more than their opponent.
The new player gave the team a huge advantage.
We have an opportunity to gain market share and I want to take advantage of the situation.

فعل benefit
به معنی دریافت کردن چیزی مثبته. اگه چیزی بهتون benefit میده، یعنی چیزیه که براتون خوبه.
من واقعاً از داشتنت به عنوان یک شریک تحصیلی سود برده‌ام.
من سودی توی انجام این کار نمی‌بینم.

Benefit
Simply means you get something positive. If something benefits you, then it’s something that is good for you.
I have really benefited from having you as a study partner.
I don’t see the benefit in doing this.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *