هشت اصطلاح زبان انگلیسی در مورد خوشحالی

اصطلاحات بسیار پرکاربرد زبان انگلیسی در مورد خوشحالی

در این مطلب از وبسایت کاردوآنلاین، معمول ترین و پرکاربردترین اصطلاحات زبان انگلیسی در مورد خوشحالی را برای شما در نظر گرفته ایم. برای یادگیری هر چه بهتر این اصطلاحات، آنها را به همراه مثال ها و ترجمه آن مثال ها تنظیم کرده ایم. ضمناً فایل های صوتی متناظر را هم برای شما قرار داده ایم که بتوانید از آنها برای بهبود تلفظ خود استفاده کنید. به منظور مشاهده لیست کامل مطالب این آموزش نیز می توانید از مطلب بانک اصطلاحات (Idiom) زبان انگلیسی دیدن کنید.

اصطلاحات زبان انگلیسی در مورد خوشحالی

English idioms about happiness

اصطلاح having a whale of time
گذروندن زمانی خوب، هیجان انگیز یا سرگرم کننده‌.
جشن تولدت چطور بود؟
اوه عالی، خیلی از دوست‌هام اومدن، کلی بازی کردیم و رقصیدیم، واقعاً ترکوندیم.

Having a whale of a time
have a very good time, have an exciting or fun time
How was your birthday party?
Oh great, there were a lot of friends, we were playing games and dancing, we really had a whale of a time.

اصطلاح on cloud nine
بسیار شاد و سرحال بودن.
از امتحان تاریخ خیلی می‌ترسیدم و وقتی قبول شدم، انگار دنیا رو بهم داده بودن، همه‌ی دوست‌هام رو به صرف نوشیدنی توی بار محلی دعوت کردم.

On cloud nine
very happy, cheerful
I was very afraid of the history exam, and when I managed to pass it, I was on cloud nine, I invited all my friends to a drink in the local pub.

اصطلاح tickled pink
بسیار خوشحال یا سرگرم بودن.
پیشنهاد می‌کنم برای دوست دخترت گل بچینی. مطمئنم که توی پوست خودش نمی‌گنجه و پیشنهاد ازدواجت رو رد نمی‌کنه.

Tickled pink
very much pleased or entertained
I suggest picking some flowers for your girlfriend. I’m sure she’ll be tickled pink and she won’t refuse your proposal.

اصطلاح on top of the world
احساسی فوق‌العاده و باشکوه
از جایی که به موقعیتی که سال‌ها آرزوش رو داشت ارتقاء پیدا کرد، احساس سربلندی می‌کنه، انگار دنیا رو بهش دادن.

On top of the world
feeling wonderful, glorious, ecstatic
Since he was promoted to the position he had desired for ages, he feels glorious, he’s sitting on top of the world.

اصطلاح happy as a clam
بسیار شاد و راحت بودن.
وقتی پدر و مادرش برای تعطیلات رفتن، چون قرار بود تنها خونه بمونه، سر از پا نمی‌شناخت.

Happy as a clam
very happy and comfortable
When her parents left for holiday, she was happy as a clam staying alone in the house.

اصطلاح buzzing
هیجان زده بودن برای اتفاقی که قراره بیفته.
من برای تعطیلات خیلی هیجان زده‌ام. تصور کن، ما داریم به یک سفر غواصی در یونان می‌ریم.

Buzzing
excited for something that’s going to happen
I’m buzzing for the holidays. Imagine, we’re going on a diving trip in Greece.

اصطلاح over the moon
فوق العاده خوشحال و راضی بودن.
یادت میاد وقتی برای اولین بار یک شب بیرون موندیم، چقدر خوشحال بودیم؟ سر از پا نمی‌شناختیم.

Over the moon
extremely pleased and happy
Do you remember how happy we were when we first stayed out for a night? We were over the moon.

Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *