هشت اصطلاح بسیار پرکاربرد در مورد پول و درآمد

اصطلاحات بسیار پرکاربرد زبان انگلیسی در مورد پول و درآمد

در این مطلب از وبسایت کاردوآنلاین، معمول ترین و پرکاربردترین اصطلاحات زبان انگلیسی در مورد پول و درآمد را برای شما در نظر گرفته ایم. برای یادگیری هر چه بهتر این اصطلاحات، آنها را به همراه مثال ها و ترجمه آن مثال ها تنظیم کرده ایم. ضمناً فایل های صوتی متناظر را هم برای شما قرار داده ایم که بتوانید از آنها برای بهبود تلفظ خود استفاده کنید. به منظور مشاهده لیست کامل مطالب این آموزش نیز می توانید از مطلب بانک اصطلاحات (Idiom) زبان انگلیسی دیدن کنید.

اصطلاحات زبان انگلیسی در مورد پول و درآمد

English idioms about income and money

اصطلاح cheapskate
کسی که دوست نداره پول خرج کنه.
ما به یک یخچال جدید نیاز داریم، اما شوهرم انقدر خسیسه که فکر نمی‌کنم قبل از اینکه یخچال الانمون کاملاً از بین بره، یکی دیگه بخریم.

Cheapskate
somebody who doesn’t like to spend money
We would need a new fridge, but my husband is such a cheapskate that I don’t think we’ll buy one before the other completely falls apart.

اصطلاح balance the books
مطمئن شدن از تعادل حساب‌ها، ایجاد تعادل بین دو طرف، تسویه حساب با پرداخت بدهی.
حسابدار میگه تا وقتی آخرین چکمون اوکی نشه نمی‌تونه حساب‌ها رو ببنده.

Balance the books
determine that accounts are in balance, bring the two sides into equilibrium, settle an account by paying what is due
The accountant says he can’t balance the books till our last check clears.

اصطلاح bring home the bacon
حقوق گرفتن، برای خانواده‌ی خود پول در آوردن.
وقتی پدر و مادرمون در یک تصادف فوت کردن و من و خواهرم تنها موندیم، مجبور شدم دانشگاه رو ترک کنم و نون شب ببرم سر سفره.

Bring home the bacon
earn a salary, make money for your family
When our parents died in an accident, and my sister and I remained alone, I had to leave college and bring home the bacon.

اصطلاح go dutch
هزینه‌ی چیزی رو به اشتراک گذاشتن.
وقتی می‌خواستم تسویه کنم، اصرار کرد که دونگی حساب کنیم تا خودش هزینه‌ی غذاش رو بده.

Go Dutch
share the cost of something
When I wanted to settle the bill, she insisted on going Dutch and pay for her meal.

اصطلاح gravy train
منبع در آوردن پول مفت، شغلی که با کار کم حقوق زیادی داره.
برادرم توی یک رستوران ساحلی مشغول به کار شد و امیدوار بود که پول مفت بگیره، اما در واقع مجبور بود بیشتر از کار در یک کارخونه کار کنه.

Gravy train
a source of easy money, a job that pays a lot with little work
My brother took up a job in a beach restaurant and hoped to get on board the gravy train, but in fact he had to work more than in a factory.

اصطلاح nest egg
پس انداز، پول ذخیره شده.
نگران شغلی که از دست دادی نباش. ما یک پس‌انداز کوچولو داریم که تا زمانی که شغل دیگه‌ای پیدا کنی می‌تونیم باهاش زندگی کنیم.

Nest egg
savings, money kept in reserve
Don’t worry about the job you lost. We have a little nest egg to live on until you find another.

اصطلاح cook the books
تقلب در حسابداری، دستکاری سوابق مالی.
هیچکس متوجه نشد که یکی از مدیران مشغول دستکاری سوابق مالیه تا اینکه شرکت کاملاً ورشکسته شد.

Cook the books
cheat in accounting, manipulate financial records
Nobody noticed that one of the managers was cooking the books until the company got totally bankrupt.

اصطلاح golden handshake
مبلغ (کلانی) پول که به یک کارمند موقع ترک شرکت پرداخت میشه.
پدربزرگ واقعاً نمی‌خواست زود بازنشسته بشه، اما نتونست در برابر پاداشی که شرکت بهش پیشنهاد داده بود، مقاومت کنه.

Golden handshake
a (large) sum of money paid to an employee when he/she leaves the firm
Grandfather didn’t really want to retire too early, but he couldn’t resist the golden handshake that the company offered.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *