صد اصطلاح پرکاربرد زبان انگلیسی در مورد زمان

صد اصطلاح زبان انگلیسی در مورد زمان

در این مطلب از وبسایت کاردوآنلاین، معمول ترین و پرکاربردترین صد اصطلاح پرکاربرد زبان انگلیسی در مورد زمان را برای شما در نظر گرفته ایم. برای یادگیری هر چه بهتر این اصطلاحات، آنها را به همراه مثال ها و ترجمه آن مثال ها تنظیم کرده ایم. ضمناً فایل های صوتی متناظر را هم برای شما قرار داده ایم که بتوانید از آنها برای بهبود تلفظ خود استفاده کنید. به منظور مشاهده لیست کامل مطالب این آموزش نیز می توانید از مطلب بانک اصطلاحات (Idiom) زبان انگلیسی دیدن کنید.

صد اصطلاح زبان انگلیسی در مورد زمان

100 English idioms about time

دو برابر
خیانت به همسر یا معشوق با قرار مخفیانه همزمان با شخص دیگری.
وقتی متوجه شد که او دو بار با او تماس گرفته است، فورا او را ترک کرد.

two-time
To betray one’s spouse or lover by secretly dating someone else at the same time.
When she found out that he had been two-timing her, she left him instantly.

شبانه روزی
اگر چیزی در شبانه روز باز است، به این معنی است که 24 ساعت شبانه روز باز است.
خدمات هتل عالی است، همیشه یک نفر در تمام ساعات شبانه روز برای کمک به شما در دسترس است.

around the clock
If something is open around the clock, it means it is open 24 hours a day.
The hotel’s service is great, there is always someone available to help you around the clock.

پشت سر زمان
برای توصیف کسی که از مد افتاده است و ایده هایی دارد که قدیمی تلقی می شوند استفاده می شود.
مایه شرمساری است که والدینش آن را از دیدگاه او درک نمی کنند، آنها واقعاً از زمانه عقب مانده اند.

behind the times
Used to describe someone who is old-fashioned and has ideas that are regarded as out-dated.
It’s a shame his parents don’t understand it from his point of view, they’re really behind the times.

جلوتر از زمان
اگر چیزی زودتر از موعد اتفاق بیفتد، زودتر، قبل از زمان تعیین شده یا با وقت خالی اتفاق می افتد.
اگر کیک‌ها را زودتر از موعد درست کنید، می‌توانید روی تزیینات بیشتر تمرکز کنید.

ahead of time
If something happens ahead of time, it happens early, before the set time, or with time to spare.
If you make the cakes ahead of time, then you’ll be able to focus on the decorations more.

آن را یک روز / شب صدا کنید
برای مدتی از انجام کاری دست بکشید، معمولاً حداقل تا روز بعد. این همچنین می تواند به عنوان عامیانه برای گفتن اینکه چیزی کاملاً به پایان رسیده است استفاده شود.
بچه ها درست، شما واقعا سخت کار کرده اید. فکر می کنم وقت آن است که آن را یک شب بنامیم، فردا دوباره همه شما را می بینم.
هیچ کدام از ما در رابطه راضی نبودیم، بنابراین تصمیم گرفتیم آن را یک روز بنامیم.

call it a day / night
To stop doing something for a while, normally at least until the following day. This can also be used as slang to say something has been ended completely.
Right guys, you’ve worked really hard. I think it’s time to call it a night, I’ll see you all again tomorrow.
Neither of us was happy in the relationship, so we decided to call it a day.

یک ماه از یکشنبه ها
این یک دوره زمانی بسیار طولانی است.
از آخرین باری که تئاتر رفتم یک ماه از یکشنبه ها می گذرد!

a month of sundays
This is a very long period of time.
It’s been a month of Sundays since I last went to the theatre!

در گذشته ساکن شوید
وقتی کسی بیش از حد به گذشته فکر می کند، و این مشکل می شود.
ای کاش فکر کردن به گذشته را متوقف می کردی، او هرگز برنمی گردد. شما باید به زندگی خود ادامه دهید!

dwell on the past
When someone thinks too much about the past, and it becomes a problem.
I wish you’d stop dwelling on the past, she’s never going to come back. You need to move on with your life!

در مقابل ساعت
انجام کاری خلاف ساعت به این معنی است که شما عجله دارید و زمان بسیار کمی برای انجام آن دارید.
من شبانه روز کار کردم تا این کار را به موقع انجام دهم، و شما بسیار ناسپاس هستید!

against the clock
Doing something against the clock means you are rushed and have very little time to do it.
I worked day and night against the clock to get this done on time, and you’re being so ungrateful!

زمان تماس
وقتی برای چیزی وقت می گذارید، تصمیم می گیرید که زمان پایان دادن به آن است.
من فکر می کنم باید برای این پروژه وقت بگذاریم. منابع ما را تخلیه می کند، نیروی انسانی ما را فرسوده می کند و هیچ پیشرفتی نمی کند.

call time
When you call time on something, you decide it is time to end it.
I think we should call time on this project. It is draining our resources, exhausting our manpower, and isn’t making any progress.

بعد از حوضه آبخیز
در برخی کشورها، محدوده زمانی محدودیت زمانی است که پس از آن، می‌توان برنامه‌های تلویزیونی بیشتری را نشان داد که شامل طنز بزرگسالان، بدزبانی یا موضوعات بحث‌انگیز است.
چرا بچه ها هنوز بیدار هستند و تلویزیون تماشا می کنند؟ الان باید در رختخواب باشند، بعد از حوضه است!

after the watershed
In some countries, the watershed is the time limit after which, more TV programmes can be shown that include adult humour, bad language, or controversial subjects.
Why are the children still up watching TV? They should be in bed now, it’s after the watershed!

دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است
این نشان می دهد که بهتر است کاری را دیر انجام دهید تا اینکه اصلا آن را انجام ندهید.
بالاخره موفق شدم خانه رویایی خود را بسازم. می دانم که تقریباً در سن بازنشستگی هستم، اما بهتر از هرگز دیر شدن است!

better late than never
This suggests that it is better to do something late than not do it at all.
I’ve finally managed to build my dream house. I know I’m nearly at retirement age, but it’s better late than never!

روزها شمرده می شوند
وقتی روزهای کسی به شماره می‌آید، انتظار می‌رود که به زودی بمیرد.
پزشکان می گویند روزهای او به پایان رسیده است. آنها امید زیادی به زنده ماندن او از این بیماری ندارند.

days are numbered
When someone’s days are numbered, they are expected to die soon.
The doctors say his days are numbered. They don’t have much hope of him surviving this illness.

DO TIME / SERVE TIME
برای توصیف حکم شخصی در زندان استفاده می شود.
او برای جنایتی که مرتکب نشده وقت می کند!

do time / serve time
Used to describe someone’s sentence in prison.
He is doing time for a crime he did not commit!

نمی دانم باید ساعتی را باد کرد یا در ماه پارس کرد
زمانی استفاده می شود که کسی نمی داند چه کاری انجام دهد
او از من خواسته است که با او ازدواج کنم و هنوز منتظر جواب است، اما نمی دانم ساعت را بچرخانم یا در ماه پارس کنم!

don’t know whether to wind a watch or bark at the moon
Used when someone just doesn’t know what to do
He has asked me to marry him and is still waiting for an answer, but I don’t know whether to wind a watch or bark at the moon!

ساعت یازدهم
وقتی چیزی در آخرین لحظه اتفاق می افتد.
همه فکر می‌کردند وقتی باید بایستد تا لاستیک عوض کند، می‌بازد، اما در ساعت یازدهم، او اول شد و برنده مسابقه شد!

eleventh hour
When something happens at the very last minute.
Everyone thought he was going to lose when he had to stop to get a tyre changed, but at the eleventh hour, he came first and won the race!

زمان خرد شدن
زمانی که شخصی مجبور است تصمیم مهمی بگیرد که نه تنها بر آینده او بلکه بر آینده اطرافیانش نیز تأثیر می گذارد.
وقتی مدیر اجرایی به روی تریبون رفت، لباس‌هایش مرطوب شد و دانه‌های عرق روی پیشانی‌اش شکل گرفت. او می دانست که زمان بحران است.

crunch time
When someone has to make an important decision that will affect not just their future, but those of others around them too.
As the Executive Director stepped out onto the podium, his clothes felt damp, and sweat beads were forming on his forehead. He knew it was crunch time.

روز را تحمل کنید
اگر چیزی روز را تحمل کند، بردی را تعریف می‌کند که شبیه یک نبرد طولانی است و می‌توانست به هر طرف برود.
باشگاه فوتبال لیورپول روز را به خوبی پشت سر گذاشته بود، آنها خوشحال شدند که جایزه خود، جام لیگ را برای همه بالا نگه داشتند.

carry the day
If something carries the day, it defines a win that felt like a long battle and could have gone either way.
The Liverpool Football Club had carried the day well, they rejoiced as they held their prize, the League Cup, up high for all to see.

زمان میگذرد
یک اصطلاح بسیار رایج که به این معنی است که زمان خیلی سریع می گذرد.
من نمی توانم باور کنم که نزدیک به زمان رفتن به خانه است. خنده دار است که وقتی شما در حال تفریح هستید زمان می گذرد!

time flies
A very common idiom that means time passes very quickly.
I can’t believe it’s almost time to go home. It’s funny how time flies when you’re having fun!

درست در زمان / در زمان کوتاه
این بدان معنی است که شما به جایی می رسید یا کاری را درست قبل از اینکه خیلی دیر شود تمام کنید. در آخرین لحظه ممکن
او فکر می‌کرد که شوهرش برای تولد اولین نوزادشان دلتنگ خواهد شد، اما او درست در همان لحظه به دنیا آمد.

just in time / in the nick of time
This means that you get somewhere or finish something just before it is too late. At the last possible moment.
She thought her husband was going to miss the birth of their first baby, but he arrived just in the nick of time.

به موقع
این به این معنی است که دیر نشده، در زمان مناسب برسید.
قطارهای اینجا هرگز به موقع نیستند، خیلی آزاردهنده است!

save time
This means to do something the quick way, in order to allow time for other things.
If we drive there instead of taking the bus, we’ll save time.

صرفه جویی در زمان
این به این معنی است که کاری را به سرعت انجام دهید تا برای چیزهای دیگر وقت بگذارید.
اگر به جای سوار شدن به اتوبوس به آنجا رانندگی کنیم، در زمان صرفه جویی خواهیم کرد.

out of time
This means there is no time left to do something. The time limit or deadline has been reached.
You’re out of time now. If you haven’t answered all the questions in the test, then that is your own problem.

خارج از زمان
این بدان معناست که دیگر زمانی برای انجام کاری باقی نمانده است. محدودیت زمانی یا مهلت به پایان رسیده است.
اکنون وقت شما تمام شده است. اگر به تمام سوالات آزمون پاسخ نداده اید، پس این مشکل خودتان است.

as time goes by
This means the passing of time. As time passes or moves on.
As time has gone by, I have become less interested in clubbing and partying.

با گذشت زمان
این یعنی گذر زمان. با گذشت زمان یا پیشروی.
با گذشت زمان، علاقه من به باشگاه و مهمانی کمتر شده است.

time is money
This famous expression means that your time is a valuable commodity, and that you should put it to good use, otherwise you’ll lose more than you gain.
It’s not worth waiting to hear back from that company. Time is money, you should just start contacting other employees instead.

وقت طلاست
این عبارت معروف به این معنی است که زمان شما یک کالای ارزشمند است و باید از آن به خوبی استفاده کنید، در غیر این صورت بیشتر از چیزی که به دست آورید ضرر خواهید کرد.
ارزش انتظار برای شنیدن پاسخ از آن شرکت را ندارد. زمان پول است، به جای آن باید با کارمندان دیگر تماس بگیرید.

make time
This means to find the time to do something that should take priority. Having to clear some time in your schedule to do something.
You should make more time for your children. They’re growing up so fast, and you’re missing all of it.

زمان گذاشتن
این به این معنی است که برای انجام کاری که باید اولویت داشته باشد، زمان پیدا کنید. برای انجام کاری باید مدتی از برنامه خود را مشخص کنید.
شما باید زمان بیشتری را برای فرزندان خود اختصاص دهید. آنها خیلی سریع بزرگ می شوند، و شما همه چیز را از دست می دهید.

time for a change
To stop what you are doing and start doing something different with your life
After working in the same company for 15 years, I feel like it’s time for a change.

زمان برای یک تغییر
برای اینکه کاری را که انجام می دهید متوقف کنید و شروع به انجام کاری متفاوت در زندگی خود کنید
پس از 15 سال کار در همان شرکت، احساس می کنم زمان تغییر فرا رسیده است.

come of age
When something develops completely and reaches maturity. Also used for when a person reaches adulthood or fulfils their potential.
He has come of age now, and is wise enough to take the throne and become king.

به سن بلوغ رسیدن
وقتی چیزی به طور کامل رشد می کند و به بلوغ می رسد. همچنین برای زمانی که یک فرد به بزرگسالی می رسد یا پتانسیل خود را برآورده می کند استفاده می شود.
او اکنون به بلوغ رسیده است و آنقدر عاقل است که تاج و تخت را بگیرد و پادشاه شود.

crack of dawn
Very early in the morning. The very first moments of sunrise.
I wake up at the crack of dawn and go for a run every day.

سپیده دم
صبح خیلی زود. اولین لحظات طلوع خورشید.
من در سحر از خواب بیدار می شوم و هر روز برای دویدن می روم.

hit the big time
This means to become successful.
After John hit the big time, he became very rich and forgot about all his old friends.

ضربه زمان بزرگ
این به معنای موفق شدن است.
بعد از اینکه جان به بازی بزرگ رسید، بسیار ثروتمند شد و همه دوستان قدیمی خود را فراموش کرد.

day in the sun
When you have your day in the sun, it means you get the attention you want and are appreciated.
It felt like a day in the sun today. My manager actually noticed me and praised my work. I was even able to put my feet up and have dinner cooked for me when I got home!

زمان بزرگ
این به سادگی به معنای “خیلی زیاد” یا “خیلی” است.
شما مدیون من هستید زیرا من در پروژه مدرسه به شما کمک کردم.

even a broken/stopped clock is right twice a day
This is used when people get lucky but don’t deserve it, or are undeservedly successful.
He definitely didn’t deserve to win the lottery, but even a stopped clock is right twice a day.

روز در خورشید
وقتی روز خود را زیر نور خورشید می گذرانید، به این معنی است که توجهی را که می خواهید به دست می آورید و مورد قدردانی قرار می گیرید.
امروز مثل یک روز زیر آفتاب بود. مدیرم در واقع متوجه من شد و از کارم تمجید کرد. حتی توانستم وقتی به خانه رسیدم پاهایم را بالا بیاورم و شام را برایم بپزم!

feast today, famine tomorrow
If you indulge yourself with everything that you have today, and don’t save for a tougher time then you may have to go without tomorrow.
He’s just bought himself a new Lambourghini, and wears new suits every day. He doesn’t understand that it’ll be feast today, famine tomorrow if he continues like this!

حتی یک ساعت شکسته/ایستا دو بار در روز درست است
این زمانی استفاده می‌شود که افراد خوش‌شانس هستند، اما لیاقت آن را ندارند، یا به‌طور نامحسوس موفق هستند.
او قطعاً مستحق برنده شدن در لاتاری نبود، اما حتی یک ساعت متوقف شده دو بار در روز درست است.

five ‘o’clock shadow
This is the term for the facial hair that a man gets if he doesn’t shave for a day or two.
You can’t go for your interview with a five ‘o’clock shadow! Go and have a shave!

عید امروز، قحطی فردا
اگر امروز خود را با تمام چیزهایی که دارید افراط می کنید و برای زمان سخت تری پس انداز نمی کنید، ممکن است مجبور شوید بدون فردا ادامه دهید.
او به تازگی برای خود یک لامبورگینی جدید خریده است و هر روز کت و شلوارهای جدید می پوشد. او نمی فهمد که امروز عید است، فردا قحطی اگر همینطور ادامه دهد!

for the time being
This indicates an action or state will continue into the future, but is temporary.
You can stay in my house for the time being, but you need to save up some money and get your own flat.

سایه ساعت پنج
این اصطلاح برای موهای صورت است که اگر مردی یک یا دو روز اصلاح نکند دچار موهای زائد می شود.
شما نمی توانید با سایه ساعت پنج برای مصاحبه خود بروید! برو و اصلاح کن!

full of the joys of spring
Used to describe someone who is very happy and full of energy.
I wonder why she is so full of the joys of spring, Darren must’ve proposed to her!

در اين لحظه – فعلا
این نشان می دهد که یک عمل یا وضعیت در آینده ادامه خواهد داشت، اما موقتی است.
شما می توانید فعلاً در خانه من بمانید، اما باید مقداری پول پس انداز کنید و آپارتمان خود را تهیه کنید.

given the day that’s in it
This Irish idiom is used when something is very obvious because of the day that it occurs on.
Well, there are hardly any taxi drivers around, given the day that’s in it is Christmas.

پر از شادی های بهار
برای توصیف کسی که بسیار شاد و پر انرژی است استفاده می شود.
من تعجب می کنم که چرا او پر از شادی های بهاری است، حتما دارن از او خواستگاری کرده است!

good time
When someone manages to travel faster than expected and gets to their destination early.
I got to the office in good time, but got lost inside the building trying to find my interview room, and ended up being late anyway!

با توجه به روزی که در آن است
این اصطلاح ایرلندی زمانی استفاده می شود که چیزی به دلیل روزی که در آن اتفاق می افتد بسیار واضح باشد.
خوب، با توجه به اینکه روز کریسمس است، به ندرت راننده تاکسی در اطراف وجود دارد.

have one’s moments
Someone who generally exhibits a positive behaviour pattern on an occasional basis, but not generally. Random bursts of positivity.
He seemed in ever such a good mood earlier today, and offered to cook dinner! I guess he does have his moments!

وقت خوش
وقتی کسی سریعتر از آنچه انتظار می رود می تواند سفر کند و زودتر به مقصد برسد.
به موقع به دفتر رسیدم، اما در تلاش برای یافتن اتاق مصاحبه خود در داخل ساختمان گم شدم و به هر حال دیر رسیدم!

here today, gone tomorrow
This could be used to describe some desirable things such as money and happiness. This means to say that they don’t last very long.
Don’t stress about money so much all the time. It’ll be here today and gone tomorrow anyway!

لحظه های یک نفر را داشته باشید
کسی که به طور کلی الگوی رفتاری مثبتی را به صورت گهگاهی نشان می دهد، اما نه به طور کلی. انفجارهای تصادفی مثبت.
امروز اوایل به نظر می رسید که حال و هوای خوبی داشت و به او پیشنهاد داد که شام بپزد! من حدس می زنم او لحظات خود را دارد!

wasting time / a waste of time
This refers to anything that is not a useful way to spend your time. Doing something that is pointless or useless.
Studying that engineering course was a waste of time. I didn’t learn anything new!
You’re wasting your time by sitting here talking to me. Go to the train station before she leaves!

امروز اینجا، فردا رفت
این می تواند برای توصیف برخی از چیزهای مطلوب مانند پول و شادی استفاده شود. این به این معنی است که می گویند آنها خیلی دوام نمی آورند.
همیشه در مورد پول آنقدر استرس نداشته باشید. امروز اینجا خواهد بود و به هر حال فردا می رود!

honest as the day is long
Used to describe someone who is very trustworthy and honest.
I can’t believe he has been accused of stealing their money. I’ve known him for many years, and he is as honest as the day is long!

اتلاف وقت / اتلاف وقت
این به هر چیزی اشاره دارد که روش مفیدی برای صرف وقت شما نیست. انجام کاری که بیهوده یا بیهوده است.
مطالعه آن رشته مهندسی اتلاف وقت بود. چیز جدیدی یاد نگرفتم!
شما با نشستن اینجا و صحبت کردن با من وقت خود را تلف می کنید. قبل از رفتن او به ایستگاه قطار بروید!

hour of need
A time when someone really needs something, almost a final chance.
I was there for him in his hour of need, but he hasn’t shown any sign of offering to help me now that I need his support!

صادقانه به عنوان روز طولانی است
برای توصیف کسی که بسیار قابل اعتماد و صادق است استفاده می شود.
من نمی توانم باور کنم که او متهم به سرقت پول آنها شده است. من او را سالهاست می شناسم، و او به اندازه روز طولانی صادق است!

in an instant / in the blink of an eye
Something that happens very quickly
If he apologised and admitted his mistakes, I would take him back in an instant!
All you have to do is put the porridge in the microwave and it cooks in the blink of an eye!

ساعت نیاز
زمانی که کسی واقعاً به چیزی نیاز دارد، تقریباً یک فرصت نهایی.
من در ساعت نیازش در کنار او بودم، اما او اکنون که به حمایت او نیاز دارم، هیچ نشانی از پیشنهاد کمک به من نشان نداده است!

a laugh a minute
Used to describe someone who is very funny
I love hanging out with Jenny, she’s a laugh a minute! You never get bored of her company.

در یک لحظه / در یک چشم به هم زدن
چیزی که خیلی سریع اتفاق می افتد
اگر عذرخواهی می کرد و اشتباهاتش را می پذیرفت، در یک لحظه او را پس می گرفتم!
فقط کافی است فرنی را در مایکروویو بگذارید و در یک چشم به هم زدن پخته شود!

like clockwork
Used to describe something that happens at very regular times, at the same intervals without fail.
My cat used to wake me up every morning like clockwork, but nowadays she seems too old to care.

یک دقیقه خنده
برای توصیف کسی که بسیار بامزه است استفاده می شود
من عاشق معاشرت با جنی هستم، او یک دقیقه خنده دارد! شما هرگز از شرکت او خسته نمی شوید.

like there’s no tomorrow
To do something fast or energetically as if it were your last opportunity to ever do it.
You have to win this race Barry, when it’s time to go – just run like there’s no tomorrow!

مانند ساعت کاری
برای توصیف چیزی که در زمان‌های بسیار منظم، در فواصل زمانی مشابه و بدون نقص اتفاق می‌افتد استفاده می‌شود.
گربه من هر روز صبح مثل ساعت از خواب بیدارم می کرد، اما امروزه برای مراقبت از او پیر به نظر می رسد.

long time no see
This means the speaker has not seen the other person for a very long time.
Hello Sarah! Long time no see! How have you been?

انگار که فردایی نخواهد بود
انجام کاری سریع یا پرانرژی به گونه ای که گویی آخرین فرصت شما برای انجام آن است.
شما باید در این مسابقه برنده شوید، وقتی زمان رفتن فرا رسید – فقط طوری بدوید که انگار فردایی وجود ندارد!

make my day
If something makes your day it makes you happy or satisfies you.
I just heard my favourite song on the radio and it made my day!
I hope I win the lottery tonight. It really would make my day!

کم پیدایید
این بدان معناست که گوینده مدت زیادی است که طرف مقابل را ندیده است.
سلام سارا! کم پیدایید! چطور بودی؟

a mile a minute
To do something very quickly.
I couldn’t keep track of everything he was saying. He talks at a mile a minute!

روزم را بساز
اگر چیزی روز شما را می سازد، شما را خوشحال یا راضی می کند.
من تازه آهنگ مورد علاقه ام را از رادیو شنیدم و روزم را خوب کرد!
امیدوارم امشب در قرعه کشی برنده شوم. این واقعا روز من را خواهد ساخت!

no time like the present
People who say this belief that it is better to do something now than leave it for later, otherwise it might never get done.
You should go travelling now, don’t leave it for next year. There’s no time like the present!

یک مایل در دقیقه
برای انجام کاری خیلی سریع.
نمی‌توانستم تمام حرف‌های او را پیگیری کنم. او در دقیقه یک مایل صحبت می کند!

no time to lose
This means you have to get something started right away, otherwise it won’t be finished on time.
We have to prepare the surprise before Jack gets home. Quickly, we’ve got no time to lose!

هیچ زمانی مانند زمان حال نیست
افرادی که این باور را دارند که بهتر است کاری را همین الان انجام دهید تا اینکه آن را برای بعداً رها کنید، در غیر این صورت ممکن است هرگز انجام نشود.
شما باید همین الان به سفر بروید، آن را برای سال آینده نگذارید. هیچ زمانی مثل زمان حال نیست!

beat the clock
This means to do something quickly before you run out of time.
I managed to beat the clock and complete my exam just in time!

زمانی برای از دست دادن نیست
این بدان معنی است که شما باید کاری را فوراً شروع کنید، در غیر این صورت به موقع تمام نمی شود.
ما باید قبل از اینکه جک به خانه برسد، سورپرایز را آماده کنیم. به سرعت، ما زمانی برای از دست دادن نداریم!

a question/matter of time
This is said before saying what you think will happen in the future.
It’s only a matter of time before they shut the business down.
He is so ignorant, it’s only a question of time before she gives up and leaves him!

ضرب و شتم ساعت
این بدان معناست که قبل از تمام شدن وقت، کاری را سریع انجام دهید.
من موفق شدم ساعت را شکست دهم و امتحانم را به موقع کامل کنم!

a whale of a time
You say this when you have a great time and thoroughly enjoy yourself.
The theme park was so much fun. I had a whale of a time!

یک سوال/مسئله زمان
این قبل از بیان آنچه فکر می کنید در آینده اتفاق می افتد گفته می شود.
این فقط یک مسئله زمان است که آنها کسب و کار را تعطیل کنند.
او بسیار نادان است، فقط یک سوال زمان است که او تسلیم شود و او را ترک کند!

day to day
Something that happens as part of a usual routine.
The day to day running of this office needs to be more efficient, nothing seems to get done on time!

نهنگ از یک زمان
این را زمانی می گویید که اوقات خوبی داشته باشید و کاملاً از خودتان لذت ببرید.
پارک موضوعی بسیار سرگرم کننده بود. من یک نهنگ داشتم!

from now on
To begin doing something from now until some unknown time in the future.
From now on, you need to promise that you’ll behave yourself and help out around the house!
From now on, I will be much more careful when I decide to trust someone.

روز به روز
چیزی که به عنوان بخشی از یک روال معمول اتفاق می افتد.
اجرای روزانه این دفتر باید کارآمدتر باشد، به نظر می رسد هیچ کاری به موقع انجام نمی شود!

from time to time
To do something occasionally, not very often.
I do think about joining a gym, or going for a run from time to time, but I’m always too busy.

از این به بعد
شروع به انجام کاری از هم اکنون تا زمانی نامعلوم در آینده.
از این به بعد، باید قول بدهید که خودتان رفتار کنید و در خانه کمک کنید!
از این به بعد وقتی تصمیم بگیرم به کسی اعتماد کنم خیلی بیشتر مراقب خواهم بود.

in the long run
Over a long period of time.
I know it seems like buying a house now is a bad idea, but it’ll be worth it in the long run. It’s a good investment.

از زمان به زمان
انجام کاری گهگاهی، نه خیلی مکرر.
من به پیوستن به ورزشگاه فکر می کنم یا هر از گاهی برای دویدن بروم، اما همیشه سرم خیلی شلوغ است.

now and then / now and again
To do something occasionally.
I like going out for a meal every now and then, it makes a nice change from having to cook.

در دراز مدت
در طول مدت زمان طولانی.
من می دانم که به نظر می رسد خرید خانه در حال حاضر ایده بدی است، اما در دراز مدت ارزش آن را خواهد داشت. سرمایه گذاری خوبی است

kill time
When you do something to amuse yourself while waiting for something or someone.
Sarah’s not going to be here for another 20 minutes. Shall we walk to the park to kill time?

اکنون و سپس / اکنون و دوباره
برای انجام کاری گهگاهی
من دوست دارم هر از چند گاهی برای صرف غذا بیرون بروم، تغییر خوبی نسبت به آشپزی ایجاد می کند.

high time
You can say this when you think something should’ve been done already, and is overdue.
It’s high time you asked your boss for a promotion, you work so hard and deserve to be paid more!

کشتن زمان
وقتی در حالی که منتظر چیزی یا کسی هستید کاری برای سرگرم کردن خود انجام می دهید.
سارا 20 دقیقه دیگر اینجا نخواهد بود. آیا برای کشتن زمان به پارک برویم؟

now or never
This means that something has to be done now or can’t be done at all.
Ask her now before she leaves for her two-week trip. It’s now or never, you won’t be able to do this when she returns!

زمان مناسب
شما می توانید این را زمانی بگویید که فکر می کنید کاری باید قبلا انجام می شد و به تاخیر افتاده است.
وقت آن رسیده است که از رئیستان ترفیع بخواهید، خیلی سخت کار می کنید و مستحق دریافت دستمزد بیشتر هستید!

the moment of truth
A time when an important decision is made, or the truth about something is revealed.
Right everyone, here’s the moment of truth. John press the big red button and activate the system please.

حالا یا هرگز
این بدان معناست که کاری باید در حال حاضر انجام شود یا اصلاً نمی توان انجام داد.
حالا قبل از رفتن به سفر دو هفته ای از او بپرسید. اکنون یا هرگز، شما نمی توانید این کار را با بازگشت او انجام دهید!

time after time / time and time again
To do something again and again, or repeatedly.
Time after time he makes the same mistakes and expects me to forgive him!
I have told him time and time again, but he just doesn’t listen!

لحظه حقیقت
زمانی که تصمیم مهمی گرفته می شود، یا حقیقت در مورد چیزی فاش می شود.
درست است، این لحظه حقیقت است. جان دکمه قرمز بزرگ را فشار دهید و سیستم را فعال کنید لطفا.

year in, year out
Something that happens every year for many years in a row.
Our family holidays are so boring now. Year in, year out we go to the same holiday resort ad stay in the same old hotel!

زمان پس از زمان / زمان و زمان دوباره
برای انجام کاری بارها و بارها یا مکرر.
او هر از گاهی همین اشتباهات را مرتکب می شود و انتظار دارد که او را ببخشم!
بارها و بارها به او گفته ام، اما او فقط گوش نمی دهد!

only time will tell
This means you cannot find out the truth, the answer, or the result of something. You have to wait and find out in the future.
Only time will tell whether their marriage will survive this or not.

سال در سال
اتفاقی که هر سال برای چندین سال متوالی اتفاق می افتد.
تعطیلات خانوادگی ما اکنون بسیار خسته کننده است. سال به سال ما به همان استراحتگاه تعطیلات می رویم و در همان هتل قدیمی اقامت می کنیم!

time heals all wounds / time is a great healer
This means that feelings of hurt will leave as time passes by. This expression usually refers to emotional hurts, not physical ones.
I was angry with him for a long time, but time heals all wounds. I am completely indifferent now.

فقط زمان می تواند بگوید
این بدان معناست که شما نمی توانید حقیقت، پاسخ یا نتیجه چیزی را پیدا کنید. باید منتظر بمانید و در آینده متوجه شوید.
فقط زمان نشان خواهد داد که آیا ازدواج آنها از این پس خواهد ماند یا خیر.

time off
This means to take a holiday or a break from work or other commitments.
I would like to book some time off for next week please. I really need a holiday!

زمان همه زخم ها را شفا می دهد / زمان یک شفا دهنده عالی است
این بدان معنی است که با گذشت زمان، احساس آسیب از بین می رود. این عبارت معمولاً به آسیب های عاطفی اشاره دارد، نه آسیب های فیزیکی.
من مدتها با او قهر بودم، اما زمان همه زخم ها را التیام می بخشد. الان کاملا بی تفاوتم.

a hard time
To do something that is difficult or to suffer hardship.
I had a hard time trying to find this place. Your directions were terrible!

زمان تعطیل
این به معنای گرفتن تعطیلات یا استراحت از کار یا سایر تعهدات است.
من می خواهم برای هفته آینده استراحت کنم لطفا. من واقعا به تعطیلات نیاز دارم!

too much (free) time on one’s hands
This is used when someone has too much free time, and not enough things to do.
I have a lot of free time on my hands at the moment. Can I help you with anything around the house?
He watches a lot of TV because he has too much time on his hands. I keep urging him to get a job, but he’s too lazy!

یک زمان سخت
انجام کاری که سخت است یا سختی کشیدن.
تلاش برای پیدا کردن این مکان برایم سخت بود. راهنمایی های شما وحشتناک بود!

by degrees
When something happens or develops gradually, or little by little as time goes by.
By degrees their business relationship grew into friendship.

زمان بسیار زیاد (رایگان) روی دست
این زمانی استفاده می‌شود که فردی وقت آزاد زیادی داشته باشد و کارهای کافی برای انجام دادن نداشته باشد.
در حال حاضر وقت آزاد زیادی در اختیار دارم. آیا می توانم در هر کاری در خانه به شما کمک کنم؟
او زیاد تلویزیون تماشا می کند زیرا زمان زیادی در دست دارد. من مدام از او اصرار می کنم که شغلی پیدا کند، اما او خیلی تنبل است!

clock in / clock out
This is when you record the time you arrive or leave your job to show the number of hours that you have worked.
I clocked in a little late today, I hope I don’t get into trouble for it!

بر حسب درجه
وقتی چیزی به تدریج اتفاق می افتد یا پیشرفت می کند یا کم کم با گذشت زمان.
با درجاتی، رابطه تجاری آنها به دوستی تبدیل شد.

turn back the hands of time
This means to go back to the past, usually used in moments of reminiscence or regret.
If I could turn back the hands of time, I would promise to be a better person and treat you right.

CLOCK IN / CLOCK OUT
این زمانی است که شما زمان ورود یا خروج از محل کار خود را برای نشان دادن تعداد ساعاتی که کار کرده اید را ثبت می کنید.
امروز با کمی تاخیر وارد کار شدم، امیدوارم به خاطرش به دردسر نیفتم!

a day late and a dollar short
When something comes or happens a little too late and is no longer good enough to accept.
They offered me a contract after I’d already accepted another job offer – a day late and a dollar short!

دست های زمان را به عقب برگردانید
این به معنای بازگشت به گذشته است که معمولاً در لحظات یادآوری یا پشیمانی استفاده می شود.
اگر می‌توانستم زمان را به عقب برگردانم، قول می‌دهم آدم بهتری باشم و درست با تو رفتار کنم.

donkey’s years
To define something that happens over a very long period of time.
I haven’t seen you for donkey’s years! Where have you been living all this time?
He has been working there for donkey’s years and knows all the trade secrets!

یک روز تاخیر و یک دلار کوتاه
زمانی که اتفاقی کمی دیر می افتد یا اتفاق می افتد و دیگر آنقدر خوب نیست که بپذیرید.
آنها بعد از اینکه پیشنهاد شغلی دیگری را پذیرفتم – یک روز تاخیر و یک دلار کوتاه – به من پیشنهاد قرارداد دادند!

in one’s own time
To do something in your own time and take as long as you want to. It could also mean to do something outside of other commitments.
Fine, I will help you. But I’ll do it in my own time, don’t rush me!
That’s something you can do in your own time, not during office hours. Bring it back to the office when it is finished.

سال های الاغ
برای تعریف چیزی که در یک دوره زمانی بسیار طولانی اتفاق می افتد.
سالهاست که تو را ندیده ام! این همه مدت کجا زندگی می کردی؟
او سال‌هاست که در آنجا کار می‌کند و تمام اسرار تجاری را می‌داند!

in the right place at the right time
When something happens by luck, or someone is given an unexpected chance completely by surprise.
I can’t believe he gave this major contract to me. I must’ve just been in the right place at the right time!

در زمان خود
کاری را در زمان خود انجام دهید و هر چقدر که می خواهید طول بکشد. همچنین می تواند به معنای انجام کاری خارج از سایر تعهدات باشد.
باشه من کمکت میکنم اما من این کار را در زمان خودم انجام خواهم داد، عجله نکنید!
این کاری است که می توانید در زمان خود انجام دهید، نه در ساعات اداری. پس از اتمام کار آن را به دفتر بازگردانید.

in the wrong place at the wrong time
When something unlucky happens, that would not have normally happened.
He killed an innocent man who was just in the wrong place at the wrong time.

در مکان مناسب در زمان مناسب
وقتی اتفاقی از روی شانس رخ می دهد، یا به فردی کاملاً غافلگیرانه یک شانس غیرمنتظره داده می شود.
من نمی توانم باور کنم که او این قرارداد بزرگ را به من داده است. من باید در زمان مناسب در مکان مناسب بودم!

in due course
This means everything will happen as it is supposed to, at the appropriate time.
We will find out the results of your test in due course, you’ll just have to be patient.

در مکان اشتباه در زمان اشتباه
وقتی اتفاق بدی می‌افتد، معمولاً این اتفاق نمی‌افتاد.
او مرد بی گناهی را که در زمان نامناسب در مکان نامناسبی قرار داشت، کشت.

in the interim
Something that takes place during a period of time between two events.
I won’t be able to move into my new apartment until next month, so could I stay at your house in the interim please?

در دوره مقرر
این بدان معناست که همه چیز همانطور که قرار است در زمان مناسب اتفاق بیفتد.
ما در زمان مناسب به نتایج آزمایش شما پی خواهیم برد، فقط باید صبور باشید.

once in a blue moon
This refers to something that happens very rarely.
My grandparents live in Canada. I only get to see them once in a blue moon, because it’s very expensive to fly there.

در این میان
چیزی که در یک دوره زمانی بین دو رویداد اتفاق می افتد.
من تا ماه آینده نمی‌توانم به آپارتمان جدیدم نقل مکان کنم، پس آیا می‌توانم موقتاً در خانه شما بمانم؟

around the corner
Used to describe something that will happen very soon.
Christmas is just around the corner and I haven’t even bought any gifts for my family yet!

به ندرت
این به چیزی اشاره دارد که بسیار به ندرت اتفاق می افتد.
پدربزرگ و مادربزرگ من در کانادا زندگی می کنند. من فقط یک بار می توانم آنها را در ماه آبی ببینم، زیرا پرواز در آنجا بسیار گران است.

not/never in a million years
This means ‘absolutely never’ or ‘at no time in my life’.
I am not moving 100 miles away from my family. Not in a million years!
Never in a million years will I understand why she decided to marry him.

گوشه گوشه
برای توصیف چیزی که خیلی زود اتفاق می افتد استفاده می شود.
کریسمس نزدیک است و من هنوز هیچ هدیه ای برای خانواده ام نخریده ام!

the time of one’s life
Used when someone enjoys themselves very much.
The kids had the time of their lives at Disneyland!

نه / هرگز در یک میلیون سال
این به معنای «مطلقاً هرگز» یا «هیچ زمانی در زندگی من» است.
من 100 مایل از خانواده ام دور نمی شوم. نه در یک میلیون سال!
هرگز در یک میلیون سال نمی توانم بفهمم چرا او تصمیم گرفت با او ازدواج کند.

once upon a time
Used to describe something that happened in the past, a long time ago. It is usually used to describe something that you wish still happened now. It is also used to begin children’s stories.
I used to look like a model once upon a time.
Once upon a time, there lived a young girl called Cinderella.

زمان زندگی
زمانی استفاده می شود که شخصی از خود بسیار لذت می برد.
بچه ها دوران زندگی خود را در دیزنی لند داشتند!

stand the test of time
Used to describe something that lasts or continues to work well for a long time. This could also be used for something that remains respected or popular for a long time.
This old piano has really stood the test of time, it’s been in our family for generations!
Darren and Sue celebrated their fiftieth wedding anniversary. Their marriage had stood the test of time.

روزی روزگاری
برای توصیف چیزی که در گذشته، مدتها پیش اتفاق افتاده است استفاده می شود. معمولاً برای توصیف چیزی استفاده می شود که آرزو می کنید هنوز هم اکنون اتفاق می افتد. همچنین برای شروع داستان های کودکان استفاده می شود.
من زمانی شبیه یک مدل بودم.
روزی روزگاری دختر جوانی به نام سیندرلا زندگی می کرد.

pressed for time
Used when someone has hardly enough time to do something, and they need to be quick.
I would love to stay and talk for a bit longer, but I’m really pressed for time!

در آزمون زمان ایستادگی کنید
برای توصیف چیزی که برای مدت طولانی دوام می آورد یا به خوبی کار می کند استفاده می شود. همچنین می‌توان از آن برای چیزی استفاده کرد که برای مدت طولانی مورد احترام یا محبوب باقی بماند.
این پیانوی قدیمی واقعاً امتحان زمان را پس داده است، نسل‌ها در خانواده ما بوده است!
دارن و سو پنجاهمین سالگرد ازدواج خود را جشن گرفتند. ازدواج آنها امتحان خود را پس داده بود.

shelf life
When something needs to be used or sold before a certain date. Mainly used for food, drink or medicine.
Tinned food generally has quite a long shelf life.

برای مدتی فشار داده شده است
زمانی استفاده می شود که کسی زمان کافی برای انجام کاری ندارد و باید سریع باشد.
من دوست دارم کمی بیشتر بمانم و صحبت کنم، اما واقعاً تحت فشار هستم!

have time on one’s side
When you can afford to wait before doing or achieving something.
He failed this time, but he’s still young enough to try again. He has got time on his side.

ماندگاری
زمانی که چیزی نیاز به استفاده یا فروش قبل از یک تاریخ خاص دارد. عمدتاً برای غذا، نوشیدنی یا دارو استفاده می شود.
مواد غذایی کنسرو شده معمولاً ماندگاری بسیار طولانی دارند.

the ship has sailed
This expression means that a particular opportunity has passed by, and now it is too late.

وقت خود را در کنار خود داشته باشید
وقتی می توانید قبل از انجام یا دستیابی به چیزی صبر کنید.
او این بار شکست خورد، اما هنوز آنقدر جوان است که دوباره تلاش کند. او زمان در کنار خود دارد.

until hell freezes over
When someone says this to you they mean you can do whatever you like for as long as you want to, but you will never obtain what you are trying to.
You can keep asking me until hell freezes over, but I will not allow you to visit that boy!

کشتی به راه افتاده است
این عبارت به این معنی است که فرصت خاصی از دست رفته است و اکنون دیگر دیر شده است.

catch someone at a bad time
Used when someone is being interrupted at an inconvenient time.
I’m sorry Jeff, have I caught you at a bad time? I wanted to talk about tomorrow’s meeting.

تا زمانی که جهنم یخ بزند
وقتی کسی این را به شما می‌گوید به این معنی است که تا زمانی که بخواهید می‌توانید هر کاری را که دوست دارید انجام دهید، اما هرگز آنچه را که می‌خواهید به دست نمی‌آورید.
می تونی تا زمانی که جهنم یخ بزنه از من بپرسی ولی من بهت اجازه نمیدم به دیدن اون پسر بروی!

the time is ripe
This is used when it is the right moment to do something.
We managed to sell our house when the time was ripe, and made a great profit!

گرفتن کسی در یک زمان بد
زمانی استفاده می شود که کسی در زمان نامناسبی قطع می شود.
متاسفم جف، آیا تو را در زمان بدی گرفتم؟ می خواستم در مورد جلسه فردا صحبت کنم.

in this day and age
An expression to define these modern times.
She was appalled to see that so much injustice could exist in this day and age.

زمان رسیده است
این زمانی استفاده می شود که زمان مناسب برای انجام کاری باشد.
ما موفق شدیم خانه مان را که زمانش فرا رسیده بود بفروشیم و سود زیادی به دست آوردیم!

stuck in a time warp
Something that has not changed from a very long time in the past, when everything else around it has.
This town seems to be stuck in a time warp. It looks exactly like it used to back in the 1960s!

در این سن و سال
بیانی برای تعریف این دوران مدرن.
او از دیدن اینکه این همه بی عدالتی ممکن است در این روزگار وجود داشته باشد، وحشت زده شد.

time is of the essence
This expression can be used in a situation where timing and meeting any deadlines are essential and required.
We must get to work right away, time is of the essence.

گیر کرده در پیچ و تاب زمان
چیزی که نسبت به زمان بسیار طولانی در گذشته تغییر نکرده است، زمانی که همه چیز در اطراف آن تغییر کرده است.
به نظر می رسد این شهر در پیچ و تاب زمانی گیر کرده است. به نظر می رسد دقیقا مانند آن در سال 1960s!

take each day as it comes / take one day at a time
To deal with things as they happen, and not to make plans or worry about what will happen in the future.
I’ve been through a lot of changes in my life recently, and have learnt to take each day as it comes.

زمان مهم است
این عبارت را می توان در شرایطی به کار برد که زمان بندی و رعایت مهلت ها ضروری و ضروری است.
ما باید فوراً دست به کار شویم، زمان مهم است.

sooner or later
This is used when one is certain that something will happen, but is unsure exactly when.
She will have to speak to me sooner or later. She can’t ignore me forever!

هر روز را همانطور که می آید مصرف کنید / یک روز در یک زمان مصرف کنید
با مسائل همانطور که اتفاق می‌افتد کنار بیایید و برنامه‌ریزی نکنید یا نگران اتفاقات آینده نباشید.
من اخیراً تغییرات زیادی را در زندگی ام تجربه کرده ام و یاد گرفته ام هر روز را همانطور که می آید انجام دهم.

bide (one’s) time
This is used when one is waiting for further developments.
I will bide my time here and wait for him.

زودتر یا دیرتر
این زمانی استفاده می‌شود که فرد مطمئن باشد که اتفاقی می‌افتد، اما مطمئن نیست که دقیقا چه زمانی اتفاق می‌افتد.
او باید دیر یا زود با من صحبت کند. او نمی تواند من را برای همیشه نادیده بگیرد!

on time
This means to not be late, arrive at the right time.
The trains here are never on time, it’s so annoying!

BIDE (یک بار).
زمانی استفاده می‌شود که فرد منتظر پیشرفت‌های بیشتر است.
من اینجا وقت می گذارم و منتظر او می مانم.

big time
This simply means ‘very much’ or ‘a lot’.
You owe me big time because I helped you with your school project.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *