اصطلاحات زبان انگلیسی با اعضای بدن
|
English idioms with body parts
|
صفت eye-catching
چیزی که توجه آدم رو جلب میکنه. چیزی که از نظر بصری جذاب و چشمگیره.
در ورودی سینما پوسترهای چشمگیر زیادی بودن.
لباس اون انقدر چشمگیر بود که نمیتونستیم جز خیره شدن برای چند دقیقه کاری کنیم.
|
|
اصطلاح all ears
منتظر توضیح بودن، مشتاقانه و با دقت به کسی گوش دادن.
بهم بگو چطور تونستی امتحان رو پاس کنی، سر و پا گوشم.
سر و پا گوش بود تا بفهمه شوهرش شب قبل کجا بوده.
|
|
اصطلاح cold shoulder
عدم توجه به چیزی، بیاحترامی عمدی، نوعی طرد کردن.
امیدوار بودم که باهام به سینما بیاد، اما اون فقط بهم بیمحلی کرد.
مدیر به پیشنهاد ما مبنی بر خرید یک خودروی جدید برای شرکت، بیمحلی کرد.
|
|
اصطلاح itchy feet
یک انگیزه قوی برای سفر، بیقراری، میل به ترک یک مکان.
دیدن یک قایق همیشه باعث میشه بخوام سفر کنم.
جای تعجب نداره که دلش تغییر میخواد. اون بیشتر از دوازده ساله که در یک دفتر با همون افراد کار میکنه.
|
|
اصطلاح long arm of the law
قدرت گسترده مقامات، پلیس و قانون
این کار کثیف رو ول کنید، دست قانون روزی بهتون میرسه.
اون سعی کرد با دزدی از مغازهها زندگی کنه، اما دست قانون در عرض یک هفته اون رو گرفت.
|
|
اصطلاح old hand
کسی که در چیزی تجربه زیادی داره.
رئیس ما تجربهی زیادی در تجارت اتومبیل داره، نمیتونی اون رو با این موتور خراب گول بزنی.
سرآشپز جدید تجربهی زیادی در تهیه غذاهای ایتالیایی داره.
|
|
اصطلاح sweet tooth
علاقهی زیاد به غذاهای شیرین. کسی که به شیرینی علاقه داره.
اون کشته مردهی شیرینیه، اما از جایی که نسبتاً چاقه، باید در برابر زیاد خوردن شکلات مقاومت کنه.
من کشته مردهی شیرینیم، بعد پارتی نتونستم جلوی خودم رو در برابر خوردن باقیماندههای کیک تولدم بگیرم.
|
|
اصطلاح elbow room
فضای کافی برای حرکت یا کار کردن. آزادی داشتن برای انجام کاری که دوست داریم.
به قدری فضای دفتر ما کمه که اگه کسی بخواد بره بیرون، باید از پشت میزت بلند بشی.
به نمایندگان به اندازهای که برای افزایش فروش نیاز داشتن، فضا داده شد.
|
|