اصطلاحات زبان انگلیسی در مورد زمان

اصطلاحات زبان انگلیسی مربوط به زمان

در این مطلب از وبسایت کاردوآنلاین، معمول ترین و پرکاربردترین اصطلاحات زبان انگلیسی مربوط به زمان را برای شما در نظر گرفته ایم. برای یادگیری هر چه بهتر این اصطلاحات، آنها را به همراه مثال ها و ترجمه آن مثال ها تنظیم کرده ایم. ضمناً فایل های صوتی متناظر را هم برای شما قرار داده ایم که بتوانید از آنها برای بهبود تلفظ خود استفاده کنید. به منظور مشاهده لیست کامل مطالب این آموزش نیز می توانید از مطلب بانک اصطلاحات (Idiom) زبان انگلیسی دیدن کنید.

کار اداری تمام‌وقت | برای اشاره به شغل اداری تمام وقت که از 9 صبح تا 5 عصر طول می‌کشد از این اصطلاح استفاده می‌کنیم.

Nine-to-five job | A job that you work during the office hours from 9 a.m. to 5 p.m.

نینا به صورت تمام وقت کار می‌کنه.
کارهای تمام وقت کسل کننده‌ان. ترجیح می‌دم تجارت خودم رو راه بندازم.
اگه مسافرت و ماجراجویی رو دوست نداری، کار تمام وقت برات مناسبه.

A nine-to-five job suits you best if you don’t like traveling and adventure.

دقیقه‌ی نود | از این اصطلاح برای کاری استفاده می‌کنیم که در لحظات آخر انجام می‌شود.

At the eleventh hour | Having something happen very late or at the last possible moment.

اون همیشه نظر خودش رو در دقیقه‌ی نود عوض می‌کنه.
رسیدگی به این مسئله برای من غیرممکنه. لطفاً نظرتون رو در دقیقه‌ی نود عوض نکنید.
اون‌ها در دقیقه‌ی نود امتیاز آخر رو کسب کردن. چقدر خوش‌شانس هستن!

It’s impossible for me to handle this issue. Please don’t change at the eleventh hour.

طبق برنامه پیش رفتن | برای اشاره به کاری که سروقت انجام می‌شود، از این اصطلاح استفاده می‌کنیم.

Like clockwork | To happen regularly at a scheduled time.

من به این کارهای اداری عادت کردم، برای همین همه چیز طبق برنامه پیش می‌ره.
تا زمانی که همه چیز طبق برنامه پیش بره، ما به موقع کارمون رو تموم می‌کنیم.
اون هر روز ساعت 5 صبح، طبق برنامه به باشگاه می‌ره. مرد خیلی سالمیه.

Every day at 5 a.m., like clockwork, he goes to the gym. He’s such a healthy man.

زمان مثل برق و باد می‌گذره | این اصطلاح را برای اشاره به زودگذر بودن زمان استفاده می‌کنیم.

Time flies. | Time passes very quickly.

هفت سال از زمانی که برای آخرین بار دیدمش می‌گذره، زمان مثل برق و باد می‌گذره.
زمان مثل برق و باد می‌گذره، دختر‌ها. تا جایی که می‌تونید از زندگی لذت ببرید.
نمی‌تونم باور کنم که کوچک‌ترین بچه‌ی شما الان 20 سالشه. زمان مثل برق و باد می‌گذره.

I can’t believe that your youngest kid is about 20 now. Time flies.

ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است، دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است. | این اصطلاح را زمانی به کار می‌بریم که می‌خواهیم بگوییم انجام کاری با تأخیر بهتر از انجام ندادنش است.

Better late than never. | To do something late is better than to never do it at all.

هفته‌ی پیش تولدش بود. چیزی براش نمی‌فرستی؟ “اوه، واقعاً؟ نمی‌دونستم. براش یک کارت پستال می‌فرستم. ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه‌ست.”
چرا انقدر دیر کردی؟ دو ساعته منتظریم. “ببخشید. توی ترافیک گیر کردم اما دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه، مگه نه؟”
می‌دونم که برای معذرت خواهی خیلی دیر شده ولی ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه‌ست.

‘His birthday was last week. Would you like to send him something?’ ‘Oh, really? I didn’t know that. I’ll send him a postcard. Better late than never.’

‘Why are you so late? We’ve been waiting for two hours.’ ‘I’m sorry. I got stuck in traffic but better late than never, right?’

I know it’s too late to say sorry but I guess better late than never.

در درازمدت/ در کوتاه‌مدت | برای بیان نتیجه‌ی بلندمدت یا کوتاه‌مدت یک عمل یا عادت از این اصطلاح استفاده می‌کنیم.

In the long (short) run | Something will happen over a very long (short) period of time in the future.

سیگار کشیدن ممکنه به سلامتیت آسیب بزنه. امکان داره که در دراز مدت باعث سرطان ریه بشه.
سرمایه گذاری در طراحی شبکه می‌تونه در دراز مدت برای شما سودآور باشه.
شاید در کوتاه‌مدت از رابطه‌ی جدیدش خوشحال باشه، اما مطمئنم که بعداً از کاری که با من کرده، پشیمان می‌شه.

Smoking can harm your health. You may run a great risk of lung cancer in the long run.

He may feel happy about his new relationship in the short run but I’m sure later on he’ll regret what he’s done to me.

انجام دادن کاری سر وقت مقرر | برای اشاره به انجام کاری پیش از وقت تعیین‌شده از این اصطلاح استفاده می‌کنیم.

Beat the clock | To get something done before the deadline, to finish something before time is up.

زود باش! نباید دیر برسیم به این جلسه‌ی مهم. باید سر وقت اونجا باشیم.
کمپین جدید ما تا 4 روز دیگه راه اندازی می‌شه. بیاید سر وقت انجامش بدیم.
اگه می‌خوای توی مسابقه‌ برنده بشی باید سر وقت تمومش کنی.

Hurry up! We can’t be late for this important meeting. We need to beat the clock.

زمان از دست‌رفته را جبران کردن | این اصطلاح، هنگامی که می‌خواهیم زمانی را برای جبران کارهای عقب‌افتاده اختصاص دهیم به کار می‌رود.

Make up for lost time | To spend lots of time and effort doing something because you did not have the opportunity to do it before.

برای جبران زمان از دست رفته باید بیشتر تلاش کنیم.
وقت کافی برای مراقبت از خانواده‌ام نداشتم، ولی حتما زمان از دست رفته رو جبران می‌کنم.
پدربزرگ من وقتی جوان بود زیاد سفر نکرد، برای همین مصممه که وقت از دست رفته رو جبران کنه.

I didn’t have time to take care of my family, so I’m certainly making up for lost time.

My grandpa didn’t travel a lot when he was young, so he’s determined to make up for lost time.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *