دوستان عزیز، در حال حاضر در اتصال به درگاه پرداخت دچار مشکل هستیم. لطفاً، به منظور ثبت سفارش، پرداخت و دریافت محصول مورد نظر با استفاده از دکمه واتس اپ قرار گرفته در قسمت پایین سمت چپ وبسایت با ما ارتباط بگیرید. با تشکر.

اصطلاحات زبان انگلیسی در مورد سفر

اصطلاحات زبان انگلیسی مربوط به سفر

در این مطلب از وبسایت کاردوآنلاین، معمول ترین و پرکاربردترین اصطلاحات زبان انگلیسی مربوط به سفر را برای شما در نظر گرفته ایم. برای یادگیری هر چه بهتر این اصطلاحات، آنها را به همراه مثال ها و ترجمه آن مثال ها تنظیم کرده ایم. ضمناً فایل های صوتی متناظر را هم برای شما قرار داده ایم که بتوانید از آنها برای بهبود تلفظ خود استفاده کنید. به منظور مشاهده لیست کامل مطالب این آموزش نیز می توانید از مطلب بانک اصطلاحات (Idiom) زبان انگلیسی دیدن کنید.

منطقه‌ی بکر، جای دورافتاده | از این اصطلاح برای مکان یا مسیری استفاده می‌شود که دور از مناطق مسکونی بوده و هنوز بکر مانده است.

Off the beaten track | A place or route that is far away from where many people live.

کاوشگران به تازگی روستایی رو در در یک منطقه‌ی بکر پیدا کردن.
من می‌خوام تعطیلات تابستونی خودم رو در اون جزیره‌ی بکر بگذرونم. نمی‌خوام هیچ جمعیتی اذیتم کنه.
پیدا کردن یک اردوگاه بکر براش کار ساده‌ایه چون اون یک گردشگر با تجربه‌ست.

I want to stay on that island for all of summer vacation because it’s off the beaten track. I don’t want to be disturbed by the crowd.

Finding a campsite off the beaten track is an easy task for him because he’s an experienced camper.

بازگشتن به جای اول(خانه، مکان اقامت یا مبدأ اولیه) | این اصطلاح برای بازگشت به مکان یا خاستگاه اولیه به کار برده می‌شود.

Make your way back | To try to return to your point of origin.

پسر کوچولو گم شد اما در آخر صحیح و سالم به خونه برگشت.
بیایید به اردوگاه برگردیم، قراره بارون بیاد.
این نقشه رو هم داشته باش که اگه راه رو گم کردی کمکت کنه که برگردی.

The little boy got lost but finally made his way back home safe and sound.

شلوغی و همهمه‌ بیش از حد مناطق شهری | برای توصیف شلوغی‌ بیش از حد مناطق مدرن شهری از این اصطلاح استفاده می‌کنیم.

Hustle and bustle | To have many activities, used to describe a crowded and modern place.

من به یک منطقه‌ی روستایی نقل مکان کردم چون شلوغی و همهمه‌ی شهرهای بزرگ بهم نمی‌سازه.
من سعی می‌کنم در طول حراج‌ها از شلوغی و همهمه‌ی مراکز خرید دوری کنم.
برای فرار از شلوغی و همهمه‌ی این شهر مدرن باید به جای دیگه‌ای بری.

I moved to a rural area because the hustle and bustle of big cities does not suit me.

You need to go somewhere to escape the hustle and bustle of this modern city.

همیشه در حال سفر بودن | این اصطلاح، توصیف‌کننده‌ی کسی است که دائماً از جایی یه جای دیگر سفر می‌کند و همیشه چمدانی برای حمل وسایل اولیه با خود همراه دارد.

Live out of a suitcase | To stay in several places for only a short time, with only enough belongings to put in a suitcase.

وقتشه که آروم بگیری اریک. دیگه سفر بسه.
اون دوست نداره یک جا بمونه، ترجیح میده همیشه در حال سفر باشه.
تام سال‌هاست که دائما سفر می‌کنه.

It’s time you settled down, Eric. Don’t live out of a suitcase any longer.

She doesn’t like a stable life. She’d rather live out of a suitcase.

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی | این اصطلاح به کسب تجربه از طریق مسافرت و کسب اطلاعات یا تجربه از مردمان و فرهنگ‌های دیگر اشاره دارد.

Travel broadens the mind. | To know more about the world, understand more about culture and have more life experience.

من سفر کردن رو دوست دارم چون بسیار سفر باید تا پخته شود خامی.
من بعد از سفرم چیزهای زیادی راجع به فرهنگ یاد گرفتم، به قول مادرم: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی.
من به بچه‌هام اجازه می‌دم قبل از فارغ التحصیلی به حداقل 50 کشور جهان سفر کنن، چون معتقدم که می‌تونن درس‌هایی رو یاد بگیرن که هیچ مدرسه‌ای نمی‌تونه بهشون یاد بده. به قول معروف “بسیار سفر باید تا پخته شود خامی.”

I learned a lot about culture after the trip, as my mom said travel broadens the mind.

I’ll let my kids travel to at least 50 countries before they graduate because I believe they can learn lessons that no schools can provide. As the saying goes, “travel broadens the mind.”

به جاده زدن | از این اصطلاح برای بیان شروع سفر استفاده می‌کنیم.

Hit the road | To leave or start a journey.

بیایید بزنیم به جاده. ساعت 8 صبحه.
ساعت چند می‌زنن به جاده؟
باید الان بزنم به جاده. امروز بعد از ظهر با دندونپزشک قرار ملاقات دارم.

I need to hit the road now. I have an appointment with the dentist this afternoon.

اتراق کردن | از این اصطلاح برای توقف کوتاه‌مدت در مسیر سفر استفاده می‌شود.

Break the journey | To stop somewhere for a while during a long journey.

بعد از سه روز پیاده روی در جنگل، در یک روستای کوچک کنار رودخانه اتراق کردیم.
هی جک، بیا اینجا اتراق کنیم. من خیلی خسته‌ام، دیگه نمی‌تونم ادامه بدم.
در طول سفر در مکان‌های زیبا اتراق کردیم تا عکس بگیریم.

After three days of walking in the forest, we broke the journey at a small village by the river.

Hey, Jack, let’s break the journey here. I’m so tired, I can’t continue anymore.

خواستار تغییر بودن | برای بیان شور و شوق به مسافرت از این اصطلاح استفاده می‌کنیم.

Have – get – give [someone] itchy feet | To want to travel or to do something new.

من زندگی توی تگزاس رو دوست نداشتم. دلم تغییر می‌خواست.
من 5 سال است که برای این شرکت کار می‌کنم و الان دلم تغییر می‌خواد.
اون دلش تغییر می‌خواد. عاشق گشتن سراسر دنیاست.

I’ve been working for this company for 5 years and I get itchy feet now and again.

عاشق ماجراجویی بودن | از این اصطلاح برای توصیف کسانی استفاده می‌کنیم که میل زیادی به کشف مکان‌ها و تجربه کردن چیزهای جدید دارند.

Thirst for adventure | To have an intense desire to travel, explore new places and have new experiences.

اون عاشق ماجراجوییه. نمی‌تونه از سفر دست بکشه.
کسانی که عاشق ماجراجویی هستن، حاضرن مشاغل راحت خودشون رو فدا کنن.
ما به سراسر جهان سفر می‌کنیم. دنبال این هستیم که کسایی که عاشق ماجراجویی هستن به ما بپیوندن.

Those who have a thirst for adventure are willing to sacrifice their comfortable jobs.

We travel around the world. We’re looking for people who have a thirst for adventure to join our team.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *