دوستان عزیز، در حال حاضر در اتصال به درگاه پرداخت دچار مشکل هستیم. لطفاً، به منظور ثبت سفارش، پرداخت و دریافت محصول مورد نظر با استفاده از دکمه واتس اپ قرار گرفته در قسمت پایین سمت چپ وبسایت با ما ارتباط بگیرید. با تشکر.

اصطلاحات زبان انگلیسی در مورد کار

اصطلاحات زبان انگلیسی مربوط به کار

در این مطلب از وبسایت کاردوآنلاین، معمول ترین و پرکاربردترین اصطلاحات زبان انگلیسی مربوط به کار را برای شما در نظر گرفته ایم. برای یادگیری هر چه بهتر این اصطلاحات، آنها را به همراه مثال ها و ترجمه آن مثال ها تنظیم کرده ایم. ضمناً فایل های صوتی متناظر را هم برای شما قرار داده ایم که بتوانید از آنها برای بهبود تلفظ خود استفاده کنید. به منظور مشاهده لیست کامل مطالب این آموزش نیز می توانید از مطلب بانک اصطلاحات (Idiom) زبان انگلیسی دیدن کنید.

جا افتادن در یک محیط کاری | این اصطلاح به معنی آشنا شدن با محیط کار جدید و آموختن قلق‌های کاری این محیط می‌باشد.

Get your feet under the table | To become familiar and more confident in a new job.

هفته‌ی اول کارم توی این شرکت جدیده و هنوز راه نیفتادم.
من به زمان نیاز دارم تا راه بیفتم.
من اول خیلی استرس داشتم ولی یکم بعد راه افتادم.

It’s my first week at the new company. I haven’t gotten my feet under the table.

I was so overwhelmed at first but now I can get my feet under the table.

سنگ تمام گذاشتن | از این اصطلاح برای بیان تلاش بیش از حد فرد برای رسیدن به یک هدف استفاده می‌کنیم.

Go the extra mile | To put more effort than expected into achieving something.

جولی همیشه برای خوشحال کردن مادرش سنگ تموم می‌ذاره.
برای برنده شدن در قرارداد، اون سنگ تموم گذاشت و اسناد رو قبل از جلسه آماده کرد.
داماد برای خوشحالی عروس در مراسم سنگ تموم گذاشت.

To win the contract, he went the extra mile to prepare the documents before the meeting.

استراحت کردن | برای توصیف حالت استراحت و به خصوص توصیف حالت هوا دادن پاها در زمان استراحت از این اصطلاح استفاده می‌کنیم.

Put one’s feet up | To relax and rest, especially with your feet raised off the ground.

تموم شد. بیاین استراحت کنیم.
بعد از یک روز سخت کاری، دوست دارم استراحت کنم و چندتا کتاب بخونم.
خیلی سخت کار نکنید، برید خونه و استراحت کنید.

After a hard day at work, I like to put my feet up and read some books.

نظر مثبت یا منفی کسی را جلب کردن | این اصطلاح زمانی به کار می‌رود که سعی می‌کنیم جلوی کسی خوب ظاهر شده و او را خوشحال کنیم و یا جلوی کسی بد ظاهر شویم.

Be in someone’s good (or bad) books | To have done something that has made someone happy (or angry).

همه‌ی دانش آموزان می‌خوان که نظر مثبت معلم رو جلب کنن.
معلم از من خوشش نمی‌اومد چون اون موقع رفتار خوبی نداشتم.
اگه اون دختر زیبا و جذاب بود، نظر مثبت هری رو جلب می‌کرد.

I used to be in my teacher’s bad book because I wasn’t very well-behaved back then.

اخراج کردن | می‌توانیم از این اصطلاح به عنوان معادل عامیانه‌ی اخراج کردن استفاده کنیم.

Give someone the sack | To fire someone from a job.

هرروز داره کارش رو بدتر و بدتر انجام میده، دیگه وقتش رسیده که اخراجش کنم.
اخراج کردن بقیه برای من تصمیم خیلی سختیه. همیشه قبلش با اون‌ها منطقی بحث می‌کنم.
چرا اخراجش نمی‌کنی؟ اون کارمند افتضاحیه، همیشه دیر میاد و به همکار‌هاش حسودی می‌کنه.

His work has been getting worse and worse. It’s time to give him the sack.

Giving someone the sack is such a hard decision for me. I always have a rational discussion with them beforehand.

Why don’t you give her the sack? She’s a terrible employee, always late for work and jealous of her co-workers.

دست از کار روزانه کشیدن | وقتی می‌خواهیم کار روزانه را تمام کنیم و به خانه برویم از این اصطلاح بهره می‌بریم.

Call it a day | To end your work for the day and go home.

امروز خیلی سخت کار کردیم. بیایید دست از کار بکشیم و قبل از ساعت شش بریم.
اون خیلی معتاد به کاره. تا وقتی که کاری برای انجام دادن وجود داشته باشه، نمی‌تواند دست بکشه.
“معمولاً چه ساعتی دست از کار می‌کشی؟”

She’s such a workaholic. She can’t call it a day when there is still work that needs to be done.

مثل خر کار کردن | این اصطلاح معادل عامیانه‌ی سخت‌کوشی است.

Work like a dog | To work very hard.

برای پول در آوردن، اون هر روز مثل خر کار می‌کنه.
ناعادلانه‌ست. چرا من باید مثل خر کار کنم در حالی که اون می‌شینه و تلویزیون تماشا می‌کنه؟
بعد از فارغ التحصیلی، مثل خر کار می‌کنم تا پیشرفت کنم.

That’s unfair. Why do I have to work like a dog while he can watch TV?

بخشی از وظایف روزمره بودن | از این اصطلاح برای صحبت کردن در مورد وظایف همیشگی استفاده می‌کنیم. این اصطلاح، در کل به این اشاره می‌کند که این کار، وظیفه‌ی عادی شما است و شما مشکلی با انجام آن ندارید.

All in a day’s work | To refer to your normal tasks, used to show that you have no difficulties or are willing to do something because it’s part of your daily job.

“خسته ای؟” “نه، این کار هرروز منه.”
معمولا برای زن‌ها تعمیر وسایل سخته اما این کار هرروز اونه.
اون فقط توی 2 ساعت می‌تونه برای 40 نفر آشپزی کنه. آشپزی کار هرروزشه.

Fixing machines seem hard for women but for her, it’s all in a day’s work.

She can cook for 40 people in just 2 hours. For her, cooking is all in a day’s work.

خود را به آب و آتیش زدن | برای اشاره به تلاش و کوشش زیاد مخصوصاً درباره‌ی کارهای یدی از این اصطلاح استفاده می‌کنیم.

Work one’s fingers to the bone | To work extremely hard, especially on manual work.

من خودم رو به آب و آتیش می‌زنم ولی رئیسم هنوز ازم راضی نیست.
برای ساختن خونه‌اش خودش رو به آب و آتیش زد.
زن‌ها خودشون رو بیرون از خونه به آب و آتیش می‌زنن و وقتی هم که میان خونه باید خونه‌داری کنن.

Women have to work their fingers to the bone outside the house, then do all the housework when they come back home.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *