افعال چند قسمتی (Phrasal Verb) زبان انگلیسی با فعل Come

افعال چندقسمتی (Phrasal Verb) زبان انگلیسی با فعل Come

در این مطلب از وبسایت کاردوآنلاین، معمول ترین و پرکاربردترین افعال چندقسمتی و یا همان Phrasal Verb های زبان انگلیسی را با فعل Come برای شما در نظر گرفته ایم. برای یادگیری هر چه بهتر این افعال چندقسمتی، آنها را به همراه مثال ها و ترجمه آن مثال ها تنظیم کرده ایم. ضمناً فایل های صوتی متناظر را هم برای شما قرار داده ایم که بتوانید از آنها برای بهبود تلفظ خود استفاده کنید. به منظور مشاهده لیست کامل مطالب این دوره نیز می توانید از مطلب بانک افعال چندقسمتی (Phrasal Verb) زبان انگلیسی دیدن کنید.

فعل چند قسمتی Come about | اتفاق افتادن، رخ دادن

Come about | to happen

آن تصادف چگونه رخ داد؟
احساسات گیجی و سردرگمی من نسبت به او از وقتی صورت گرفته است که او به دختر دیگری پیام داد.
جدایی ما به گونه‌ای اتفاق افتاد که هرگز نمی‌توانستم تصور کنم.

فعل چند قسمتی Come across (to come upon) | مواجه شدن، برخوردن، با کسی یا وضعیتی روبرو شدن (ناگهانی)

Come across (to come upon) | to find someone/something by chance

به کتابی برخوردم که دنبالش بودم.
او امروز بعدازظهر هنگام خواندن روزنامه با یک آگهی استخدام مواجه شد.
آن‌ها قبل از پیروزی در رقابت نهایی، با چالش‌های بسیاری روبرو شدند.

فعل چند قسمتی Come along | همراهی کردن، پیشرفت کردن

Come along | to go somewhere with someone; to make progress

فقط رو به جلو حرکت کن. من هم می‌آیم.
مهارت‌های نوشتاری شما تاکنون پیشرفت کرده است.
اگرچه او تقریبا دیر به کلاس ملحق شد، خیلی خوب پیشرفت کرد.

فعل چند قسمتی Come apart | از هم جدا شدن، از هم باز شدن اجزا

Come apart | to be separated into pieces

خشک‌کن جدیدمان از هم باز شده است. آن را به فروشگاه برمی‌گردانم.
ماشین جک در تصادف متلاشی شد.
روی آن صندلی ننشین. به زودی از هم جدا می‌شود.

فعل چند قسمتی Come back | بازگشت، برگشتن، ظهور دوباره

Come back | to go back to a place; to happen again

بالاخره توله سگم بعد از سه روز برگشته است.
همه خاطرات قدیمی‌ام بعد از دیدن این ویدیوی کوتاه زنده شد.
روز بعد، او نزد من آمد و گفت: ببخشید.

فعل چند قسمتی Come before | مقدم بودن بر، مطرح کردن

Come before | to take higher priority than others; to be brought to a discussion or for consideration

وندی دختر خیلی خودخواهی است. همیشه نیازهای او بر هر چیز دیگری مقدم است.
آن پرونده به زودی در دادگاه مطرح می‌شود.
پدرم مرد بسیار خوبی است. او همیشه خانواده‌اش را نسبت به کارش در اولویت قرار داده است.

فعل چند قسمتی Come out | ظاهر شدن، بیرون آمدن، برملا شدن

Come out | to appear; to reveal the truth

خورشید پس از یک شب تاریک طلوع می‌کند.
او تصمیم گرفته است که راز خود را به والدینش بگوید.
درباره آن تهمت نگران نباش. حقیقت به زودی آشکار می‌شود.

فعل چند قسمتی Come over | به کسی سر زدن، آمدن، تحت تاثیر قرار دادن

Come over | to visit someone’s house for a short time, (emotions) to affect someone strongly

آیا می‌خواهید برای ناهار بیایید؟
هروقت آن لباس صورتی بچگانه را می‌بینم، احساس دلتنگی برای دخترم به سراغم می‌آید.
ببخشید، من باید بروم. پدر و مادرم به تازگی از انگلستان آمده‌اند.

Whenever I see that baby-pink dress, the feelings of missing my daughter just come over me.

فعل چند قسمتی Come round – around | دوباره اتفاق افتادن، به هوش آمدن

Come round – around | to happen again; to become conscious again

زمان زود می‌گذرد. کریسمس به زودی فرا خواهد رسید.
منتظر او بودم تا به هوش بیاید.
پدربزرگم بالاخره پس از سه سال در اغما بودن، به هوش آمده است.

فعل چند قسمتی Come through | از عهده چیزی برآمدن، رسیدن (پیغام یا تماس)

Come through | to overcome a difficult or dangerous situation and become better; to arrive by telephone or radio or after some official procedure

این شهر آن زمین لرزه مهیب را پشت سر گذاشته است.
آن پیغام بالاخره رسیده است.
پس از آن مذاکره‌ که دو ساعت به طول انجامید، نتایج مسابقه به دست آمد.

فعل چند قسمتی Come up with | مطرح شدن، فرا رسیدن، زود آماده شدن (غذا)، به طرف کسی رفتن

Come up with | to find a new idea; to produce something

در نهایت به این راه حل رسیدیم که هر کدام از ما نیمی از قبض‌های ماهانه را پرداخت کنیم.
برای هدیه تولد مامان ایده‌ای به ذهنم رسیده است.
چطور توانستید این همه پول بدست آورید؟

Finally, we came up with the solution that each of us will pay half of the monthly bills.

فعل چند قسمتی Come up | به ایده‌ای رسیدن، پیشنهاد دادن، به دست آوردن

Come up | to be mentioned or discussed; to arrive; to be ready soon; to approach someone; to stand next to someone

مسئله ما در جلسه هفته گذشته مطرح شد.
“آیا شام حاضر است؟” “الان آماده می‌شه.”
او به سمتم آمد و گونه‌ام را بوسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *