دوستان عزیز، در حال حاضر در اتصال به درگاه پرداخت دچار مشکل هستیم. لطفاً، به منظور ثبت سفارش، پرداخت و دریافت محصول مورد نظر با استفاده از دکمه واتس اپ قرار گرفته در قسمت پایین سمت چپ وبسایت با ما ارتباط بگیرید. با تشکر.

افعال چند قسمتی (Phrasal Verb) زبان انگلیسی با فعل Put

افعال چندقسمتی (Phrasal Verb) زبان انگلیسی با فعل Put

در این مطلب از وبسایت کاردوآنلاین، معمول ترین و پرکاربردترین افعال چندقسمتی و یا همان Phrasal Verb های زبان انگلیسی را با فعل Put برای شما در نظر گرفته ایم. برای یادگیری هر چه بهتر این افعال چندقسمتی، آنها را به همراه مثال ها و ترجمه آن مثال ها تنظیم کرده ایم. ضمناً فایل های صوتی متناظر را هم برای شما قرار داده ایم که بتوانید از آنها برای بهبود تلفظ خود استفاده کنید. به منظور مشاهده لیست کامل مطالب این دوره نیز می توانید از مطلب بانک افعال چندقسمتی (Phrasal Verb) زبان انگلیسی دیدن کنید.

فعل چند قسمتی Put across | بیان کردن، منتقل کردن

Put across | to successfully communicate ideas and thoughts to someone

او تلاش می‌کرد که ایده‌هایش را در مناظره بیان کند.
جنی سعی کرد تا پیام‌های خود را از طریق زبان بدن منتقل کند.
او نظرات خود را به خوبی بیان کرد و در رقابت پیروز شد.

فعل چند قسمتی Put aside | کنار گذاشتن، صرف نظر کردن

Put aside | to save time or money so that you can use it later; to stop thinking or worrying about something

بیایید مقداری پول برای زمان بازنشستگی‌مان کنار بگذاریم.
چرا ما نگرانی‌هایمان را کنار نمی‌گذاریم و همین الان شروع کنیم؟
هر روز، لورا 1 دلار برای خرید هدیه تولد مادرش کنار می‌گذارد.

فعل چند قسمتی Put away | چیزی را سر جای خود گذاشتن، کنار گذاشتن

Put away | to return (something) to the correct or proper place. If you put something away, you put it into the place where it is normally kept when it is not being used.

تو هیچوقت اسباب بازی‌هایت را سر جای‌شان نمی‌گذاری.
پولتان را بردارید! من از شما پول نمی‌گیرم.
معلم از دانشجویان خواست که هنگام درس دادن، تلفن‌هایشان را کنار بگذارند.

The teacher asked the students to put away their phones during the lecture.

فعل چند قسمتی Put back | سر جای خود گذاشتن، تاریخ چیزی را عقب انداختن

Put back | to return something to the place where it belongs; to delay a planned event

ممکن است لطفا کنترل را بعد از اینکه استفاده کردید، سر جایش بگذارید؟
متاسفانه باید سفر را به هفته بعد عقب بیندازیم.
در صورتی که نتوانیم با او تماس بگیریم، باید جلسه را به عقب بیندازیم.

فعل چند قسمتی Put forth – forward | مطرح کردن، ارائه دادن، پیشنهاد کردن

Put forth – forward | to suggest a plan or person

طرح جدید او ارائه شده است.
او پیشنهادی برای برنامه بازاریابی برای سه ماه آینده ارائه داد.
مارک که فکر می کرد برای موقعیت مناسب است، خود را به عنوان نامزد معرفی کرد.

Thinking that he suited the position, Mark put himself forward as a candidate.

فعل چند قسمتی Put in | نصب کردن، سرمایه گذاری کردن، اختصاص دادن (وقت، تلاش و…)

Put in | to install a piece of equipment or furniture; to elect someone; to invest your time or effort

آن‌ها زمان و تلاش زیادی را برای تکمیل پروژه صرف کرده‌اند.
دیروز یک کولر جدید نصب کردیم.
هیچ‌کس برای او وقت نگذاشت.

فعل چند قسمتی Put off | به تعویق انداختن

Put off | to delay doing something, especially because you do not want to do it; to wait until the last minute to do something

من همیشه تکالیفم را به لحظه آخر موکول می‌کنم.
به تعویق انداختن کار تا آخرین لحظه عادت بدی است.
دیگر نمی‌توانم رفتن به دندانپزشکی را به تعویق بیندازم.

فعل چند قسمتی Put on | پوشیدن، اجرا کردن، برگزار کردن

Put on | the act of wearing clothing or jewelry; to start or host an event

قبل از بیرون رفتن کتم را پوشیدم.
این خواننده آخر هفته برنامه اجرا خواهد کرد.
یادت باشد که قبل از رفتن به عروسی، گردنبندت را بپوشی.

فعل چند قسمتی Put out | خاموش کردن (آتش، شمع، سیگار، لامپ)

Put out | to make something stop burning (fire, candle, cigarette); to switch off a light

آخر شب است؛ چراغ‌ها را خاموش کن و بخواب.
یادت باشد که قبل از رفتن، شمع را خاموش کنی.
قبل از ورود به ساختمان، سیگار خود را خاموش کنید.

فعل چند قسمتی Put up with | تحمل کردن

Put up with | to accept someone or something that is unpleasant

پدرش سال‌ها بی احترامی‌های او را تحمل کرده‌ است.
من نمی‌فهمم که او چگونه می‌تواند همسرش را تحمل کند.
من دیگر نمی‌توانم او را تحمل کنم. نمی‌توانم خرابکاری‌های هر روز او را تحمل کنم.

I can’t stand him anymore. I can’t put up with the messes he makes every day.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *