افعال چند قسمتی (Phrasal Verb) زبان انگلیسی با فعل Turn

افعال چندقسمتی (Phrasal Verb) زبان انگلیسی با فعل Turn

در این مطلب از وبسایت کاردوآنلاین، معمول ترین و پرکاربردترین افعال چندقسمتی و یا همان Phrasal Verb های زبان انگلیسی را با فعل Turn برای شما در نظر گرفته ایم. برای یادگیری هر چه بهتر این افعال چندقسمتی، آنها را به همراه مثال ها و ترجمه آن مثال ها تنظیم کرده ایم. ضمناً فایل های صوتی متناظر را هم برای شما قرار داده ایم که بتوانید از آنها برای بهبود تلفظ خود استفاده کنید. به منظور مشاهده لیست کامل مطالب این دوره نیز می توانید از مطلب بانک افعال چندقسمتی (Phrasal Verb) زبان انگلیسی دیدن کنید.

فعل چند قسمتی Turn (something) on | روشن کردن (وسایل الکترونیکی)، تحریک کردن (جنسی)، به وجد آوردن

Turn (something) on | to start a machine; to make someone excited or sexually aroused. If someone or something turns you on, they attract you and make you feel sexually excited.

من همیشه شب‌ها چراغ‌ها را روشن می‌کنم.
لطفا به من کمک کنید تا کامپیوتر را روشن کنم.
وقتی همسرش لباس شهوت انگیز می‌پوشد، تحریک می‌شود.

فعل چند قسمتی Turn against | بر علیه کسی یا چیزی شدن

Turn against | to stop liking or being friendly to someone or something

آن‌ها قبلا دوست‌های صمیمی بودند. مدتی است در مقابل هم قرار گرفته‌اند.
مردم شهر با سیاست‌های جدید دولت مخالفت کردند.
از او عذرخواهی کردم، اما به نظر می‌رسید که هنوز با من دشمنی دارد.

They used to be best friends. They’ve been turned against each other for a while.

فعل چند قسمتی Turn around | روی برگرداندن، تغییر دادن وضعیت (به یک وضعیت خوب)، متحول کردن

Turn around | to change position or direction so that it faces the opposite direction; to start being successful after having been unsuccessful for a long time; to develop in a significantly better way

برگرد و چشمانت را ببند. بازی از همین الان شروع می‌شود.
او سال‌ها برای تغییر عملکرد شرکت تلاش کرده است.
معلم خصوصی نمره زبان انگلیسی‌ من را متحول کرد.

فعل چند قسمتی Turn away | روی گرداندن (از چیزی)، اجازه ورود ندادن، برگرداندن

Turn away | to turn your face so that you aren’t looking at someone or something; to not allow someone to enter an area

این صحنه ترسناک است. دختر کوچک من باید رویش را برگرداند.
به آن‌ها به دلیل اعتصاب، اجازه ورود داده‌ نشد.
لطفا به بچه‌ها اجازه ورود به داخل ندهید. آتش شعله‌ور است.

فعل چند قسمتی Turn down | رد کردن، نپذیرفتن (پیشنهاد، درخواست)

Turn down | to not accept an offer or request

خیلی ناراحتم که او پیشنهادم را رد کرد.
جک پیشنهاد ترفیع را رد کرد.
چطور توانستید این دعوت را رد کنید؟

فعل چند قسمتی Turn in | به تختخواب رفتن، تحویل دادن کسی یا چیزی

Turn in | to go to bed; to take someone to the police or report a crime to the police; to submit a piece of work

وقت آن است که بروی بخوابی!
او خودش را به اداره پلیس تحویل داد.
تکلیفم را به زودی تحویل خواهم داد.

فعل چند قسمتی Turn into | تبدیل شدن

Turn into | to change one thing into another

اگر آب را درون یخچال قرار دهید، به یخ تبدیل می‌شود.
ارائه‌ای که خیلی خوب برای آن آماده شده بودم، به یک فاجعه تبدیل شد.
در ظرف سه ماه، آن بچه از وضعیت دانش‌آموز خوب بودن به یک بچه دردسر‌آفرین تبدیل شد.

Within three months, that little kid turned from a good student into a problem child.

فعل چند قسمتی Turn off | متضاد “turn on”، خاموش کردن، دلسرد کردن (از نظر جنسی)

Turn off | the opposite of “turn on”; to stop a machine; to make someone feel uninterested, especially sexually.

لطفا موسیقی را خاموش کنید.
به یاد داشته باشید که قبل از رفتن به خانه، چراغ‌ها را خاموش کنید.
رفتارش او را دلسرد کرده است.

فعل چند قسمتی Turn over | برگرداندن، وارونه کردن، واگذار کردن اختیار و مسئولیت چیزی به کسی

Turn over | to change position so that the top part faces downward; to give someone the authority and responsibility to do something

با شروع زمان‌سنج، کاغذتان را برگردانید.
او نوزاد را برگرداند تا راحت‌تر بخوابد.
او پروژه را به من واگذار کرد.

فعل چند قسمتی Turn up | زیاد کردن، پیدا کردن

Turn up | to turn a button or a switch to increase the amount of sound, heat, or light produced by a piece of equipment; to find or discover something by chance

لطفا صدای رادیو را زیاد نکنید. من مشغول مطالعه هستم.
منتظرش نباش. او هرگز پیدایش نمی‌شود.
بلندتر صحبت کن. نمی‌توانم صدایت را بشنوم.

فعل چند قسمتی Turn upside down | زیر‌و‌رو کردن، به هم ریختن

Turn upside down | to make a place untidy while you’re looking for something; to cause a lot of changes in a bad way

مادرم خانه‌مان را زیر‌و‌رو کرد، اما نتوانست گربه خانگی‌مان را پیدا کند.
پلیس برای پیدا کردن یک سرنخ، کل خانه را زیر‌و‌رو کرد.
با فوت پدرم، زندگی ما به هم ریخت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *