می‌تونیم فردا اول وقت انجامش بدیم.

We could do it first thing in the morning.

نیل: چند سفارش رو باید بسته بندی کنیم، گیل؟ تمام روز رو صرف بسته بندی کردیم.
گیل: هنوز باید ده‌تا دیگه رو هم بسته بندی کنیم.
نیل: خب، من واقعاً از بسته بندی همه‌ی این وسایل برای تمام روز خسته شدم. و وقتش رسیده که بریم کارت بزنیم.
گیل: می‌دونم. (گیل آه می‌کشه.) شاید فردا بتونیم تمومش کنیم.
نیل: چرا که نه! این سفارش‌ها فوری نیستن. می‌تونیم فردا اول وقت انجامش بدیم.
گیل: خیلی خب. بیا ولش کنیم و بریم خونه.
نیل: می‌بینی، ذهن‌های بزرگ مثل هم فکر می‌کنن!

Neal: How many orders do we still need to pack, Gail? We’ve been packing all day.
Gail: We still have to do about ten more.
Neal: Well, I’m really tired from packing all of the stuff all day. And it’s about time to clock out.
Gail: I know. (Gail heaves a sigh.) Maybe we can finish it tomorrow.
Neal: Why not! These orders are not urgent. We could do it first thing tomorrow morning.
Gail: All right. Let’s call it quits and go home.
Neal: See, great minds think alike!