دوستان عزیز، در حال حاضر در اتصال به درگاه پرداخت دچار مشکل هستیم. لطفاً، به منظور ثبت سفارش، پرداخت و دریافت محصول مورد نظر با استفاده از دکمه واتس اپ قرار گرفته در قسمت پایین سمت چپ وبسایت با ما ارتباط بگیرید. با تشکر.

مکالمات واقعی زبان انگلیسی: خدایا! سن داره تاثیرش رو می‌ذاره!

مکالمات واقعی زبان انگلیسی (مد): خدایا! سن داره تاثیرش رو می‌ذاره!

در این مطلب از وبسایت کاردوآنلاین، یک درس دیگر با عنوان خدایا! سن داره تاثیرش رو می‌ذاره! از مجموعه دروس مکالمات واقعی زبان انگلیسی در دسته مد را برای شما در نظر گرفته ایم. این مجموعه دروس مکالمه زبان انگلیسی به شما کمک می کنند که در قالب دیالوگ های واقعی، تعدادی زیادی از اصطلاحات و عبارات عامیانه زبان انگلیسی را فرا بگیرید. برای یادگیری هر چه بهتر این مکالمات، آنها را به همراه ترجمه و فایل های صوتی مربوطه تنظیم کرده ایم. لیست کامل دروس مربوط به این سری آموزشی را می توانید در مطلب بانک مکالمات واقعی و عامیانه زبان انگلیسی مشاهده کنید.

خدایا! سن داره تاثیرش رو می‌ذاره!

Why! Age has set in!

لیز: (در اتاق خواب. مک داره رختخواب رو برای خواب آماده می‌کنه.) مک، می‌دونی چیه؟ کانی قراره لیفت صورت انجام بده.
مک: اوه؟
لیز: حتی گفت که بقیه‌اش رو هم انجام میده!
مک: بقیه؟
لیز: آره! مک، اگه سینه‌هام آویزون بودن، باز هم دوستم داشتی؟
مک: چی؟
لیز: به سوالم جواب بده، لطفاً!
مک: چه سوال احمقانه‌ای! عشق به بزرگ یا کوچک بودن سینه‌ها یا سفت و آویزون بودنشون ربطی نداره.
لیز: فقط دارم می‌پرسم. نیاز نیست بی‌تابی کنی.
مک: و کانی. اون دیوانه‌ست! هیچکس نمی‌تونه جوونیش رو برای همیشه حفظ کنه.
لیز: آره. همین رو بهش گفتم. (لیز به حمام میره و خودش رو اونجا حبس می‌کنه. به آیینه نگاه می‌کنه و شروع به زمزمه کردن با خودش می‌کنه.) اوه، فکر کنم دارم پیر میشم. پیشونیم چین و چروک داره، چشم‌هام پف کردن، زیر چشمم تیره‌ست و پوستم دیگه مثل گذشته نرم نیست. خدایا! سن داره تاثیرش رو می‌ذاره! شاید منم نیاز به لیفت داشته باشم. شاید، زیاد به یک زندگی جدید داشته باشم! آه، دلم برای روزهای خوب گذشته تنگ شده. اون قدیم‌ها، پوستم خیلی نرم و صاف بود!
مک: لیز. چی زمزمه می‌کنی؟ داره دیر میشه. باید چند دقیقه پیش به رختخواب می‌اومدی…

Liz: (In the bedroom. Mac is making the bed for sleep.) Mac, you know what? Connie’s going to get a face lift.
Mac: Oh?
Liz: She even said she’d get the rest done, too!
Mac: The rest?
Liz: Yeah! Mac, if my breasts were saggy, would you still love me?
Mac: What?
Liz: Answer my question, please!
Mac: What a silly question! Love has nothing to do with breasts being large or small, or being firm or saggy.
Liz: I’m just asking. You don’t have to be impatient.
Mac: And Connie. She’s crazy! No one can sustain youth forever.
Liz: Yeah. That’s what I told her. (Liz goes to the bathroom and locks herself in it. She looks into the mirror and starts murmuring to herself.) Oh, I think I’m getting old. The forehead is wrinkled, the eyes are puffy, the sacks under the eyes are dark, and the skin is no longer as resilient as it was. Why! Age has set in! Maybe I also need a lift. Maybe, I need a new life! Oh, I really miss the good old days. At that time, my skin really felt so baby smooth!
Mac: Liz. what’re you murmuring about? It’s getting late. You should’ve been in bed minutes ago….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *